بر سر شاگردان عیسی مسیح چه آمد؟
برتولما یا نتنائیل
وقتی فیلیپس با شوق زیاد پیش او آمد و از ملاقات خود با " آن کسی که موسی در تورات ذکر کرده و پیامبران در بارۀ او سخن گفته اند، با هیجان خبر داد. احتمال اینکه برتولما نیز ناگهان شوق زده و متحیر شده باشد، شکی نیست اما فیلیپس ادامه داده بود که :" او عیسی پسر یوسف و از اهالی ناصره است." این جملۀ آخر فیلیپس گویی آب سردی را روی برتولما ریخته باشند. جواب داده بود :" آیا می شود که از ناصره چیز خوبی بیرون بیاید؟"
( یوحنا 1 : 45-46 ) اما آن روز با اصرار فیلیپس او آمد تا خود ببیند و باور کند. برتولما هنوز به عیسای مسیح نزدیک نشده بود که شنید عیسی رو به او می فرماید:" این است یک اسرائیلی واقعی که در او مکری وجود ندارد." در واقع با بیان این جمله، عیسای مسیح نه تنها قلب برتولما یا نتنائیل را برای او عیان نمود بلکه نیت درست و انگیزۀ جستجوگرانۀ او را برای یافتن حقیقت کتاب مقدس تایید کرد. برتولما منتظر بود تا از این جوان ناصری که معلوم نبود چیز خوبی از او بیاید!کَمکَی شگفتی ببیند! اما نه اینکه ناگهان تمام شخصیت و قلبش معلوم گردد. با تعجب پرسیده بود:" مرا از کجا می شناسی؟"
وقتی برتولما مکانی را که با فیلیپس ملاقات کرده بود را از دهان مسیح شنید، دانست که حقیقتاً مسیح آنجا بوده است! برتولما هیچ جواب و حرف دیگری جز این نداشت که رو به عیسای ناصری کرده و به او بگوید:" ای استاد، تو پسر خدا هستی! تو پادشاه اسرائیل میباشی!"
او از جمله پنج شاگرد اولیۀ عیسای مسیح بود که بلافاصله پس از بازگشت او از بیابان بعد از تعمید یحیی او را دنبال نمود. نام او بعنوان دوازده شاگرد مسیح در سه روایت انجیل آمده است. ( متی 10 : 3 ،مرقس 3 : 18 و لوقا 6 : 14 ) همچنین او از جمله هفت شاگردی بود که با عیسای قیام کرده از مرگ به اتفاق شاگردان دیگر به ماهیگیری رفت و با او در کنار ساحل صبحانه خورد. ( یوحنا 21 : 2 ) نام او در نوشته های دیگری در انجیل قید نگردیده است. او برخلاف پطرس که همواره مشتاق بود و خود را برای اظهار نظرهایش پیش قدم می ساخت، گویی در سکوت مشاهده می کرد، می شنید و رشد میکرد. نام او به همراه نام شاگرد دیگر مسیح بنام یهودا یا تدی پسر یعقوب در رساندن مژدۀ نجات به سرزمین ارمنستان آورده شده است. این سرزمین همانطور که ما ایرانی ها می دانیم در شمال غربی دریاچۀ مازندران و بین ایران و ترکیه و روسیه در شمال شرقی اسرائیل واقع شده است. بدلیل کار روح خدا و قدرت بشارت برتولما و تدی در ارمنستان کسی نبود که نام مسیح را بعنوان نجات دهنده نشنیده باشد. از افسران بالا رتبه تا مردم عادی از مسیح سخن می گفتند و روزی نبود که بنام مسیح تعداد زیادی تعمید نمی گرفتند. این امری نبود که برای کاهنان معابد بت ها و خدایان مورد اغماض قرار گیرد. آنها تنها کسانی بودند که تماما با این دو شاگرد مسیح مخالفت می کردند و خدای کتاب مقدس را دشمن خدایان خود می دانستند. حوالی سال 70 بعد از میلاد بود که توسط نفوذ و فشار برادر پادشاه در پی مخالفت شدید با مسیحیان، بخصوص برتولما، او بازداشت شده و مورد شکنجه و آزار بسیار شدید قرار گرفت. پوست بدن او توسط شلاقهای فراوانی که به او زدند کنده شد، شکنجه ای که در آن زمان مرسوم بود؛ پس از شلاقهای کشنده و زجر آور، در همان حال او را بر صلیبی دردناک کشیدند. بعضی ها می گویند که او را وارونه ( سر به پائین ) مصلوب کردند. تلاش بی وقفۀ برتولما در ارمنستان تا به امروز ثمرات خود را باقی گذاشته است. از همان زمان کلیسای اولیه رابطۀ نزدیکی بین اورشلیم و ارمنستان وجود داشته است. امروزه در سرزمین کتاب مقدس مکانی نیست که توسط معماران و صنعتگران مسیحی ارمنی تزیین و یا بنا نشده باشد. معماران و صنعتگران پدرانی که کلام نجات و رهایی را برای اولین بار هزاران سال پیش از دهان شاگردان مسیح، برتولما و تدی شنیده بودند.
( کتاب شهیدان صفحات 30-32 نوشتۀ John Foxe )
متی پسر حلفی
او را بنام لاوی نیز خوانده اند. مردی باجگیر که مطرود خانواده و مردمش بود. مسیح با او در کنار دریاچۀ جلیل در کفرناحوم در محل گرفتن عوارض ( مالیات ) از مردم ملاقات نمود. نامش را خواند و او دکان باجگیری اش را، گویی ننگ و عارش را پس پشت نهاد و به دنبال این جوان ناصری روان گشت. او و برادرش بنام یعقوب از جمله برادرانی بودند که مسیح بعنوان اولین شاگردان خود انتخاب نمود. شمعون و آندریاس. یعقوب (معروف به بزرگ ) و یوحنا؛ او و یعقوب ( معروف به کوچک ) پسران حلفی ( مرقس 2 : 14 ).
بر طبق آنچه که ما از نوشتۀ انجیل به قلم خود متی داریم به این نتیجه می رسیم که او با خود حرفۀ نوشتن را به میان شاگردان آورد. اولین رو در رویی نزدیک مسیح با متی همان دعوت شامی بود که در منزل متی داشت. در این مهمانی شام مردم عادی و قاعدتا دوستان متی که لابد باجگیر بودند نیز آمدند از جمله فریسیان. آنها این عمل مسیح را خارج و به دور از شریعت موسی دانستند و از شاگردان مسیح پرسیدند که " چرا استاد شما با باجگیران و خطاکاران غذا می خورد؟" ( متی 9 : 11 ) آنها با این سوال ابتدا شیوۀ زندگی متی را محکوم کردند و دوما شیوۀ عمل مسیح را. شاگردان مسیح جوابی نداشتند تا بدهند. پس عیسای مسیح فرمایشی را بیان نمود که متی دیگر هرگز به شغل قبلی خود بازنگشت و تا به آخر عمر شاگرد مسیح باقی ماند. او روبه فریسیان فرمود :" بیماران به طبیب احتیاج دارند نه تندرستان. بروید و معنی این کلام را بفهمید :" من رحمت می خواهم نه قربانی " زیرا من نیامدم تا پرهیزکاران را دعوت کنم بلکه گناهکاران را." ( متی 9 : 12-13 ) او با این پاسخ ابتدا معنا و درک درست شریعت موسی را به آنان آموزاند. سپس خدایی خود را در بخشش گناهان اعلان نمود. همچنین درون قضاوت کننده و داورانۀ فریسیان را محکوم کرد؛ در آخر عیسای مسیح نه تنها عمل متی را تایید ننمود اما آغوش فیض و محبت خدا را نیز رو به او باز کرد تا متی دریابد که خدا از او انتظار دارد که شایسته و پاک زندگی نماید. تاریخ کلیسای اولیه و زندگی و سرانجام زندگی متی این را به ما ثابت می کند که چقدر آن محبت و فیض سرشار مسیح در جان و زندگی متی تاثیر گذار بوده است. ابتدا شرح حال زندگی عیسای مسیح را با دستان خود برای مردم خود نوشت آن هم به زبان عبری. تنها کسی که انجیل را به زبان عبری نوشت. عشق و شور متی برای رساندن مژدۀ صلح و سلامتی مسیح خداوند او را تا به قارۀ آفریقا به سرزمین اتیوپی ( ایتوپیا ) برد. گاهاً نام سرزمینی که متی به آنجا رفت را پرسیا ( ایران فعلی ) نیز دانسته اند. نهایتا روایت است که حوالی سالهای 60 بعد از میلاد سر متی به دست بت پرستان اتیوپی از تن جدا شد.
( از کتاب صدای شهیدان مسیح نوشتۀ JOHN FOXE صفحات 11-12 )
یعقوب برادر یوحنا (معروف به بزرگ)
“مادرش به نزد مسیح آمد و از او خواست تا دو پسرش یعنی او و یوحنا را در پادشاهی خود، یکی را در دست راست و دیگری را در دست چپ خود قرار دهد. آن روز عیسای مسیح از این دو برادر پرسیده بود:" آیا میتوانید جامی را که من مینوشم بنوشید؟" ( متی 20 : 22 ) هر دو برادر با طیب خاطر پاسخ داده بودند:" بلی می توانیم." تاریخ رشد مسیحیت در دوران اولیۀ کلیسا این را به ما ثابت می کند که یعقوب آن جام تلخ را تا به آخر نوشید. از میان سه شاگردی که همواره با مسیح بودند از یعقوب کمترین اطلاعات را داریم. حتی برادرش یوحنا در نامه های خود به او اشاره ای نمیکند. بلافاصله پس از کشته شدن عیسای مسیح بر صلیب و پس از روز پنطیکاست که تغییری شگرف بر شاگردان مسیح وارد ساخته بود، پیغام مسیح به سرعت در سراسر سرزمین اسرائیل و روم پخش می شد. شاگردان مسیح بی پروا و با قدرت مژدۀ نجات مسیح را با خود به " تمام دنیا " می بردند و این خود خصومتی شدید بر علیۀ این سفیران جان بر کف مسیح که تنها سلاح آنها محبت و بخشش بود با سران یهود و مخالفان پیام بوجود آورد. بعد از سنگسار کردن استیفان جوان و حضور شائول طرسوسی بعنوان یکی از عاملان و سرکوبگران مسیحیت جوان، گویی خون استیفان از دل زمین بر قاتلان او فریاد کشید. شائول طرسوسی در راه دمشق عیسای مسیح را ملاقات نمود و قلب خود را به او سپرد. این خود آتش شعلۀ رهبران یهود را بیشتر ساخت. آنها به هیرودیس پادشاه فشار آوردند و او آغاز به دستگیری و شکنجۀ شاگردان مسیح و کلیسای اورشلیم نمود. پس یعقوب پسر زبدی، برادر یوحنا را بازداشت نمود و با شمشیر کشت. سپس پطرس را بازداشت کرده و به زندان انداخت و منتظر بود تا بعد از عید او را نیز به قتل رساند. ( اعمال 12 : 1-4 ) یعقوب از زمره اولین شهیدان کلیسای مسیح است. تاریخ مرگ او را سال 44 میلادی قرار داده اند. کلیسای اسپانیا ادعا می کند که بخشی از اعضای باقی ماندۀ بدن یعقوب را دارد. این ما را به این احتمال وا می دارد که قبل از کشته شدن، یعقوب به اسپانیا مسافرت نموده است. این حدس ما به یقین تبدیل می گردد وقتی میبینیم که لوقا در نامۀ اعمال و فعالیت شاگردان مسیح نام یعقوب را ذکر نمی کند زیرا در آن زمان او در اسپانیا بسر می برده است. چه زیباست که می بینیم شاگردان مسیح فرمان " به سراسر دنیا بروید " را به زیبایی و جدیت دنبال نمودند."
( کتاب شهیدان نوشتۀ JOHN FOXE صفحات 5 - 6 )
No comments:
Post a Comment