Friday, 20 September 2013

بر شاگردان مسیح چه گذشت؟


بر شاگردان مسیح چه گذشت؟


از کتاب یک صلیب و دوازده نفر 
نوشتۀ : ح.گ 
برگرفته از کتاب صدای شهیدان نوشتۀ جان فاکس 

مختصری دربارۀ نویسنده و کتاب:

JOHN FOXE متولد سال 1516 در انگلستان و فوت شده در سال 1587. او در سال 1563 برای درک عمیق پیام صلیب و راهی که مسیحیت تا به آنجا آمده بود، مجموعه ای را تحقیق و تهیه نمود بنام " کتاب شهیدان " . در این مجموعه او تلاش نمود تا به کلیسای انگلستان نشان دهد کهقیمت دنبال کردن عیسای مسیح چقدر پربهاست و شاگردان و پیروان مسیح چگونه و با چه قیمتی پیام رستگاری و نجات خداوند را با خود به سرزمین های دوردست از جمله خود انگلستان برده اند. این کتاب آنچنان تحت تاثیر اسقفان کلیسای انگلستان قرار گرفت که نسخه های فراوانی از آن را در سراسر کشور تحت اختیار کلیساها قرار دادند. کتاب Foxeتوسط انجمن صدای شهیدان (voices of the martyrs ) با پیگیری شهیدان راه مسیح تا به امروز ادامه و کامل گشته است.

فهرست :


فلیپس

توما ( شکاک )

برتولما یا نتنائیل

متی پسر حلفی

یعقوب برادر یوحنا

یعقوب برادر متی

یهودای اسخریوطی

یوحنا برادر یعقوب

شمعون غیور

تدی ( یهودا )

شمعون پطرس

اندریاس برادر شمعون پطرس

فیلیپس 

دو فیلیپس در کلیسای اولیه وجود داشت. اولی فیلیپس اهل بیت صیدای جلیل و از اولین کسانی بود که به روایت یوحنا به فرمان مسیح بدنبال او رفته و از شاگردان مسیح گشت.( یوحنا 1 : 43 ) دومی فیلیپسی بود که در نامۀ اعمال از او نام برده می شود. یکی از آن هیئت هفت نفره ای بود که کلیسای اورشلیم انتخاب کرده بود.

( اعمال 6 : 5 ) و کسی که به خواجۀ حبشی مژدۀ نجات را داد. ( اعمال 8 : 26- 39 ) چهار دختر باکره داشت که همگی نبوت می کردند ( اعمال 21 : 8 - 9 ) و اما فیلیپس مورد نظر ما، شاگرد مسیح، به روایت یوحنا چندین بار در صحنۀ انجیل قید می گردد. جایی که تخمین می زند که چگونه باید آن جمعیت هزار نفری را سیر کنند. ( یوحنا 6 : 7 ) جایی که یونانی ها پیش او می آیند تا او آنها را با مسیح آشنا سازد و او این را به آندریاس می گوید.( یوحنا 12 : 21 - 22 ) یوحنا همچنین فیلیپس را در شب آخر بیاد می آورد که از عیسای مسیح پرسید:" ای خداوند پدر را به ما نشان بده و این برای ما کافی است." و عیسای خداوند در جواب او فرموده بود که :" ای فیلیپس ، در این مدت طولانی من با شما بوده ام و تو هنوز مرا نشناخته ای؟ هر که مرا دید پدر را دیده است." ( یوحنا 14 : 8 - 9 ) نام یونانی فیلیپس و دانستن زبانهای گوناگون و همچنین شخصیت دوستانۀ او بعد از قیام مسیح از مرگ و دریافت روح القدس به نیرویی عظیم در او تبدیل گشت. تا از اینرو بتواند مژدۀ نجات مسیح را به سراسر دنیا ببرد. از جالب ترین و بینظیر ترین فعالیت های این شاگرد می توان ذکر کرد که نام او بعنوان تنها شاگرد مسیح در رساندن مژدۀ نجات به سرزمین گُل یا فرانسۀ امروزی برده شده است. همچنین نام او در رساندن مژدۀ نجات مسیح به سرزمین Hierapolis در غرب ترکیۀ امروزی برده شده است. کلیسای که فیلیپس در این شهر بنا نمود تنها کمی دورتر از هفت کلیسایی بود که یوحنا در نامۀ مکاشفه آورده است. به شیوه ای سنتی شهر Hierapolis به قدمتی طولانی در ستایش و پرستش بتی معروف بنام Sabazios که سمبول آن مار بود، شهرت داشت. همچنین چشمه های آب گرم معدنی در این شهر، سیاحت گران و مردم زیادی را از سراسر منطقه به آنجا می آورد. آنانی که در معبد خدای Sabazios خدمت می کردند از وجود این غریبه که نام خدای بیگانه ای را بشارت می داد و باعث میگردید که بازار تجارت آنان کساد گردد خشمگین بودند. بخصوص که بدلیل بشارت و فعالیت های گستردۀ فیلیپس مردم زیادی در آن شهر به عیسای مسیح ایمان آوردند و آن شهر مرکز گسترده ای از مسیحیان نو ایمان گردیده بود. بدلیل فعالیت های فیلیپس تعداد زیادی کلیسا در آن شهر بنا گردید که تا به امروز بناهای قدیمی آن باقی مانده است. فیلیپس تاسیس این کلیسا ها را به قیمت خون خود پرداخت نمود. نهایتا سران معبد خدای Sabazios حوالی سالهای 54 بعد از میلاد، فیلیپس را دستگیر کرده و از آنجایی که مرگ بر صلیب مرسوم دنیا روم آن زمان بود و از آنجایی که او خدایی را بشارت می داد که بر صلیب کشته شده بود ، پس او را نیز مصلوب ساختند. آنها به این نیز راضی نگشته و بدن او را بر صلیب سنگسار کردند.

( کتاب شهیدان نوشتۀ John Foxe صفحات 8 تا 10 ) 

توما معروف به دوقلو ( دوگانگی ) یا شکاک 


آن اندازه که تاریخ مسیحیت از فعالیت های توما اطلاعات در دست دارد از شاگردان دیگر مسیح ندارد. نام او در تاریخچۀ سرزمین های متعددی آورده شده است. از شمال و جنوب گرفته تا سرزمین هایی در شرق و غرب. براستی این شاگرد که روزی به مسیح قیام کرده شک داشت چگونه شک و تردید خود را تماماً به کناری گذاشت و فرمان استادش را " تا دورافتاده ترین نقطۀ عالم شاهدان خواهید بود " را آویزۀ گوش خود ساخت. 
چهار بار نام توما در نوشتجات انجیل قید می گردد. اولین بار بعنوان دوازده شاگرد انتخاب شده، دومین بار زمانی است که خبر بیماری ایلعازر را می شنوند و عیسای مسیح به شاگردان می فرماید:" دوست ما ایلعازر خوابیده است اما من می روم تا او را بیدار کنم." شاگردان عمق مفهوم عبارت مسیح را درک نمی کنند که او از مرگ ایلعازر سخن میگفت و معجزۀ عظیمی که در شرف انجام بود. از اینرو عیسای مسیح به شاگردان گیج و سردرگم میفرماید:" بخاطر شما خوشحالم که آنجا نبودم چون حالا میتوانید ایمان بیاورید. بیائید پیش او برویم." اینجا عبارتی از دهان توما بیرون می آید که یوحنا بیاد نمی آورد کسی حتی خود مسیح در مقابلش عکس العملی نشان داده باشد. توما می گوید:" بیائید ما هم برویم تا با او بمیریم." ( انجیل یوحنا 11 : 11-16 ) آنچه توما می گوید می توانست دو معنا دهد: بیایید برویم تا با ایلعازر بمیریم. بیایید برویم با مسیح بمیریم. در هر دو صورت و با هر دو برداشت ما یقین و عزم راسخ را در آن نمی بینیم. تنها حرفی زده شده است. از این رو کسی حتی خود مسیح به جملۀ توما پاسخی نمیدهد. این برداشت بنده با جملۀ دوم توما در همین انجیل به روایت یوحنا تایید می گردد، وقتی در شب آخر عیسای مسیح به شاگردان علنا عنوان می کند که او باید آنان را ترک کند و به نزد پدر برود. توما گویی سراسیمه و نگران از مسیح می پرسد:" ای خداوند، ما نمی دانیم تو به کجا می روی، پس چگونه می توانیم راه را بدانیم." ( یوحنا 14 : 5-6 ) که اینجا عیسای مسیح آسمان را باز می کند و راز عظیم الهی خود را بر تن ها و گوش های زمینی حک می کند:" من راه و راستی و حیات هستم، هیچکس جزء بوسیلۀ من نزد پدر نمی آید." برای توما آن شب به شبی پر از سوال و ابهام تمام شد. بخصوص که به دستگیری استادش و فرار تک تک شاگردان از جمله خود او خاتمه یافت. اما سه روز بعد همه چیز سیمای غریب تر به خود گرفت. طوری که او نیز به همراه ده شاگرد دیگر مورد سرزنش عیسای قیام کرده از مرگ قرار گرفت که شهادت زنده شدن او را توسط زنان، باور نکرده بودند. ( مرقس 16 : 14 )

عیسای قیام کرده آن روز حتی دستها و پاهای سوراخ شده اش را به شاگردان نشان داد تا به قیام او یقین داشته باشند و شک نکنند. ( لوقا 24 : 38 ) اما گویا توما آن روز با جمع شاگردان نبود. پس وقتی او آمد و از شاگردان آنچه را که شنیده و دیده بودند را شنید. سراپا گم شد!عصبانی شد! دیگر نمی توانست بیش از آن را قبول کند. برای او مسیح مرده بود. درک قیام او همچون درک راۀ مسیح برای او مشکل بود و عیسای مسیح پر از فیض و مهر، گویی به فریاد دل تشنه و گرسنۀ توما می رسد. او را از شکی سوزنده و ویرانگر برای همیشه رهایی می دهد. شاهدان آن روز برای ما نوشته اند:" یکی از دوازده شاگرد یعنی توما که به معنی دوقلو ( دوگانگی ) است موقعی که عیسی آمد با آنها نبود. پس وقتی که سایر شاگردان به او گفتند:" ما خداوند را دیده ایم." او گفت :" من تا جای میخ ها را در دستش نبینم و تا انگشت خود را در جای میخ ها و دستم را در پهلویش نگذارم باور نخواهم کرد."

( یوحنا 20 : 24-25 ) شک توما، شک انسان امروزی است !عیسای مسیح یکبار دیگر، اما اینبار گویی تنها برای توما ظاهر می گردد و رو به او می فرماید:" انگشت خود را به اینجا بیاور، دستهای مرا ببین، دست خود را به پهلوی من بگذار و دیگر بی ایمان نباش بلکه ایمان داشته باش." ناگهان توما گویی به زانو در می آید و ناله می کند:" ای خداوند من و ای خدای من." سپس عیسای خداوند جمله ای را به توما می گوید که نه تنها به توما فرمود بلکه به توما های دنیای فردا." آیا تو بخاطر اینکه مرا دیده ای ایمان آورده ای؟ خوشابحال کسانی که مرا ندیده اند و ایمان می آورند." ( یوحنا 20 : 29 )

بعد از صعود مسیح به آسمان، دیگر هرگز کسی توما را در اورشلیم ندید. توما گویی شک و تردید خود را به خداوندی و تنها " راه و راستی و حیات " بودن مسیح تماماً به کناری گذاشت و رفت تا فرمان استاد و نجات دهنده اش را به دورافتاده ترین نقاط دنیا ببرد. او به شمال و جنوب اسرائیل مسافرت نمود و از بابل ( عراق فعلی ) گرفته تا ایران و از ایران تا جنوبی ترین نقطۀ سرزمین هندوستان. او حتی حدود رساندن مژدۀ نجات مسیح را به دور از مرزهای تسلط روم برد. گامی بی نهایت خطرناک و نا امن در دنیای آن روز. امروزه سرزمین های متعدد و فراوانی است که در تاریخ خود از حضور توما و فعالیت های او ذکر کرده اند. باستان شناسان و سیاحان پرتغالی از اسناد و نوشتجات گوناگونی سخن گفته اند که در سرزمین های گوناگون، توما را بعنوان " تومای مقدس " نامیده اند. ذکر ارتباط این تنها شاگرد مسیح و نام او برای رساندن مژدۀ نجات استاد و خداوندش به سرزمین های جنوبی هندوستان قابل اهمیت است. 

شاهدان بسیاری از سرانجام زندگی این شاگرد نوشته اند که او در حوالی سالهای 70 میلادی گرفتار گروهی از کاهنان هندو گردید که به پیغام نجات او اهمیت ندادند. می گویند او را ابتدا در کورۀ آتش سوزانده سپس با نیزه کشتند. مقبرۀ توما امروز در شهرMylapore در جنوب هندوستان مورد زیارت زائران مسیحی می باشد.

( کتاب شهیدان صفحات 33 – 35 نوشتۀ ( John Foxe 

No comments:

Post a Comment