Sunday, 25 May 2014

نویسنده کتاب پیدایش

نویسنده کتاب پیدایش چگونه از وقایع دوران خلقت جهان اطلاع داشت؟




چه کسی کتاب پیدایش را نوشته است؟ کتاب مقدس صریحا موسی را نویسنده تورات 

(پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه) معرفی می کند. ولی باید متذکر شد که در سفر 

پیدایش اشاره ای به مولف آن پیدا نمی شود.

چه کسی به جز موسی می توانسته تورات را بنویسد؟ موسی دارای عطایا و آمادگی 

هایی بود و به راستی می توانست مولف تورات باشد. موسی بر تمام فرهنگ و معارف 

مصر تسلط یافت و در گفتار و کردار استعداد مخصوصی از خود نشان داد (اعمال رسولان 

فصل هفتم آیه بیست و دوم). به عنوان یک عبرانی، او به نسب نامه ها و تاریخ شفاهی و 

مکتوب قوم خود دسترسی داشت که برخی از آن ها با هدایت روح القدس در کتاب 

پیدایش نوشته شد. موسی رابطه بسیار نزدیکی با خداوند داشت. او شرح می دهد 

چگونه خداوند شریعت (ده فرمان) را برای اسرائیل به دست او داد. علاوه بر این او نکات 

مهم و حساسی را از خداوند دریافت می کرد که صحبت از رابطه خداوند با انسان ها در 

دوره زمانی کتاب پیدایش می کند. او هم چنین شاهد عینی برای بسیاری از اتفاقات دیگر 

بود که شرح آن ها را در کتاب های خروج، لاویان، اعداد و تثنیه می خوانیم. در چهل سال 

آخر از زندگی اش که با قوم اسرائیل در صحرا به سر می برد، وقت کافی داشت تا تمام 

رویدادها را یادداشت کند. روح خدا برای نوشتن کتاب پیدایش به موسی یاری نمود.

تورات، موسی را به عنوان نویسنده معرفی می کند: خروج فصل هفدهم آیه چهاردهم، 

فصل بیست و چهارم آیه چهارم، فصل سی و چهارم آیه بیست و هشت کتاب اعداد فصل 

سی و سوم آیه دوم کتاب تثنیه فصل سی و یکم آیات نهم، بیست و دوم و بیست و چهارم

هم چنین نویسندگان دیگر کتاب مقدس موسی را به عنوان نویسنده تورات معرفی می 

کنند: یوشع فصل اول آیات هفتم و هشتم، فصل بیست و سوم آیه ششم، کتاب دوم 

پادشاهان فصل چهاردهم آیه ششم، فصل بیست و یکم آیه هشتم، کتاب عزرا فصل سوم 

آیه دوم فصل ششم آیه هجدهم، کتاب نحمیا فصل هشتم آیه یکم، کتاب دانیال فصل نهم 

آیات یازدهم تا سیزدهم.

به عنوان سند معتبر و قابل اطمینان برای قبول موسی به عنوان نویسنده تورات، می توان 

عیسی مسیح و دیگر نویسندگان عهد جدید را ذکر کرد که قسمت هایی از گفته های خود 

را که از تورات نقل کرده اند، موسی را معرفی می کنند: متی فصل هشتم آیه چهارم 

فصل نوزدهم آیات هفتم و هشتم، لوقا فصل پنجم آیه چهاردهم، فصل شانزدهم آیه 

بیست و نهم، انجیل یوحنا فصل هفتم آیه نوزدهم، اعمال رسولان فصل سوم آیه بیست و 

دوم، اعمال فصل پانزدهم آیه یکم، رومیان فصل دهم آیه نوزدهم.

در برخی از آیات عهد جدید، قرائت تورات نیز قرائت موسی نامیده می شود: دوم قرنتیان 

فصل سوم آیه پانزدهم، اعمال رسولان فصل پانزدهم آیه بیست و یکم.

و با این گفتار مسیح خطاب به رهبران مذهبی یهود، مقاله را خاتمه می دهیم:»اگر شما 

به موسی ایمان داشتید، به من نیز ایمان می آوردید، زیرا او درباره من نوشته است» 

(انجیل یوحنا فصل پنجم آیه چهل و ششم).

Sunday, 11 May 2014

گناه غفلت از کار خوب


 گناه غفلت از کار خوب

 عیسی در تعالیم خود راجع به گناه
 تعلیم میدهد که نه تنها ارتکاب یک عمل بد گناه است، بلکه به همان نحو عدم اقدام برای انجام یک عمل خیر هم گناه شمرده میشود. تیر برای اینکه به هدف نخورد حتما لازم نیست از چپ یا راست هدف بگذرد. ممکن است اساسا راه را تا هدف طی نکند و کوتاه بیاید.

اغلب اشخاص را عقیده بر این است که چون عادت بدی ندارند، مشروب یا تریاک استعمال نمیکنند، به قمار دست نمیزنند، کسی را فریب نمیدهند، کلمات رکیک و ناپسند به کار نمیبرند و همین برای آنها کافی است و به نظر خود مردمان خوبی هستند و خدا از آنها راضی است. نداشتن عادت بد به خودی خود خوب است، ولی باز این مسأله باقی
میماند.
پس اشخاص برای خدمت به خدا با همنوعان خود چه عمل مثبتی انجام میدهند؟ خدا همانطور که انتظارات خوبی و خیر منفی از ما دارد، منتظر خوبی و خیر مثبت هم از ما هست و تعالیم عهد جدید آن است که تقصیر و تعلل در انجام امر نیک هر موقع که فرصت آن از دست برود، خود گناهی است. «هر که نیکویی کردن بداند و به عمل نیاورد، او را گناه است» (یعقوب 4: 17). در جریان یکی از جنگها یک نفر سرباز مفقودالاثر و غایب بود، جای او در صفی که قرار داشت خالی ماند، ولی پس از پایان جنگ این شخص پیدا شد و از او توضیح خواستند که کجا بوده است! وی جواب داد که برای گردش رفته و مشغول جمعآ وری گل بوده است! البته جمع آوری گل کاری است خوب و هیچ بدی در آن نیست. با این وجود سرباز محاکمه نظامی شد. جرم او چه بود؟ جرم او چیدن و جمعآ وری گل نبود، بلکه قصور اوغیبت از میدان جنگ بود. عدم انجام وظیفه هم مانند عمل ناپاک و بد گناه است.
عیسی راجع به عدم انجام کار خوب، تعالیم بسیاری میدهد. وی داستان مسافری را بیان می فرماید که در بین راه مورد هجوم دزدان واقع شد و مجروح گردید و در کنار جاده به حال مردن افتاد از آنجا یک کاهن و پس از آن یک لاوی گذشتند (لاوی کسی است که در معبد موقع عبادت کاهن را کمک میکند). هر دو نفر حال زار و تضرعات مسافر بیچاره را دیدند، ولی همین قدر نگاهی به او کرده و از آنجا گذشتند تا اینکه یک نفر سامری، یکی از افراد نژاد دیگر از آنجا عبور کرد و او را دیده به سوی او آمد و زخمهای او را بست و بر مرکب خود سوار کرد، او را به مهمان  خانهای برد و از او توجه کرد (لوقا 10: 30- 35). وقتی شخص این داستان را میخواند، نمیتواند از این احساس جلوگیری کند که کاهن و لاوی هر دو گناهکار بزرگی بودند. البته آنها مانند دزد، مسافر را غارت نکرده بودند، ولی حاضر بودند او را واگذارند تا در کنار جاده جان بسپارد! آنها حاضر نشدند که روح رحمت و شفقت از خود نشان دهند و قصور آنهاحاکی از کژی و ناراستی در درون و قلب آنها بود.
عیسی همچنین داستان مردی را بیان میفرماید که بار سفر بست و به نوکران خود مبلغی پول داد که در غیاب او به تجارت پردازند، ولی هنگامی که بازگشت به دو نفر اولی انعام و اکرام کرد و سومی را اخراج نمود (متی 25: 14- 30). چرا؟ آیا این مرد پول مولای خود را دزدیده یا با آن قمار کرده بود؟ هیچ کدام، ولی آن را در زمین مخفی داشته بود! آن مرد کاری نکرده بود، اما در کار نکردن مرتکب خطا شده بود. عیسی در پایان این مثل توضیحی راجع به روز داوری داد که در آن روز مردم به حضور شاه شاهان برای داوری حاضر میشوند، ولی بعضی از طرف سلطان به شادمانی ابدی میرسند و برخی به عذاب مبتلا میشوند! آیا دسته دوم چه کرده اند که باید چنین مکافات ببینند؟ آیا آنها شرابخوار بوده اند یا از ناقضین شریعت و یا بت پرست بوده اند؟ آنها خودشان هم نمیدانستند که چرا این مجازات درباره آنان اجرا شده است تا اینکه قاضی به آنها گفت: «چون گرسنه بودم مرا طعام ندادید، تشنه بودم مرا آب ندادید، غریب بودم مرا جا ندادید، عریان بودم مرا نپوشاندید، مریض و محبوس بودم عیادتم ننمودید» (متی 25:
31- 46).
این دسته فرصتی داشتند که به همنوعان خود خدمت کنند، ولی از انجام خدمت قصور ورزیده بودند. یک دفعه هم عیسی پرده را برمیدارد و به ما تصویر روحی را که در عذاب جهنم بسر میبرد نشان میدهد. این روح برای تسکین درد و رنج خود استغاثه میکند که این مرد که بود؟ یک نفر دزد؟ یک نفر زناکار؟ یک نفر قاتل؟ خیر! فقط مردی ثروتمند بود که با خودخواهی و خودبینی زندگی کرده و جز به خود و راحتی خود به هیچ کس و به هیچ چیز نمی اندیشید. او مردی بوده که هر روز فرصت داشته است تا به گدایان بیچارهای که در آستانه خانه اش دراز کشیده بودند کمک کند، ولی هیچ کاری برای آنها نکرده است (لوقا 16: 19- 31). نباید تصور کنیم که فقط انجام کار بد گناه است، بلکه انجام ندادن کار خوب هم گناه مهلکی است.
من همه گناهان را بزرگ شمرده ام، ولی عیسای مسیح می فرماید گناهی است که از همه بزرگتر و سرآمد همه گناهان، گناهی که نه در این دنیا امید آمرزشی برای آن هست و نه در دنیای آینده (متی 12: 31و 32). این گناه وحشت انگیزچیست؟ این گناه عبارت است از امتناع ممتد از پذیرفتن دعوت خدا. مردی صدای دعوت خدا را میشنود که او را میخواند تا توبه نماید و طریق زندگی پر از گناه خود را ترک کند و با کمال خضوع و خشوع تسلیم خدا گردد، ولی این شخص پیوسته از قبول این دعوت سر باز میزند و قلب او سختتر و سختتر میشود تا اینکه بالاخره به جایی میرسد که وی دیگر حتی میل و فرصت ترک حیات گناهآ لود و بازگشت به سوی خدا را از دست میدهد. بعضی از شما که این کتاب را میخوانید شاید بارها و مکرر در مکرر از طرف خدا دعوت شدهاید، ولی از قبول این دعوت و توجه به آن قصور ورزیده اید! اگر چنین باشد از شما درخواست میکنم دیگر این دعوت را رد نکنید، مبادا مبتلا به پشیمانی جاودانی شوید، بلکه بهتر است در حال فروتنی مانند آن شخص باجگیر که در داستان عیسی ذکر شده است
توبه کنید و بگویید: «خدایا، بر من گناهکار رحم فرما» (لوقا 18: 13).

Saturday, 10 May 2014

گناهان بزرگ و کوچک


 گناهان بزرگ و کوچک




سؤالی که غالبا ورد زبان میباشد این است که کدام یک از گناهان بدترین آنهاست؟ من این پرسش را دوست نمیدارم، زیرا در ماورای این پرسش غالبا این فکر نهفته است که اگر کسی از گناهان کبیره احتراز کرد، نباید درباره گناهان صغیره دغدغهای به خود راه دهد! وقتی ما به نحوه عمل حکومتها مینگریم مشاهده میکنیم که برخی از گناهان از قبیل قتل درخور مجازات اعدام هستند، بعضی مانند دزدی مستلزم حبس و زندان میباشند و برخی از قبیل دروغگویی هیچ مجازاتی ندارند. از این رو خیلی طبیعی است که شخصی فکر کند هر گناهی که مستوجب شدیدترین عقوبت از طرف دولت باشد همانا بدترین گناهان است. در نتیجه انسان گناهان را به دو دسته مجزا تقسیم نمودهاست: «گناهان کبیره و گناهان صغیره.»
گناهان کبیره عبارتند از قتل، دزدی، زنا و امثال آنها و گناهان صغیره عبارتند از دروغ، ناراستی، حسادت، غرور و امثال آنها. اینگونه تقسیم بندی برای دولت صحیح و ضروری است، زیرا بعضی از گناهان زیان بیشتری متوجه دیگران میسازد و مجازات معین تناسب دارد با میزان زیانی که از گناه ناشی میشود، ولی برای شما و ما خیلی خطرناک است که گناهان را بدین نحو تقسیم بندی نماییم. برای چه این تقسیم بندی خطرناک است؟ زیرا در وهله اول به مجرد اینکه ما گناهان را به دو دسته بزرگ و کوچک تقسیم کردیم، خودمان را اینطور فریب میدهیم که گناهان صغیره دارای اهمیت زیادی نمیباشند و اگر ما مرتکب آنها بشویم، زیان مختصری متوجه ما میگردد! 
مرحله دوم خیلی خطرناک است که بعضی گناهان را صغیر و بعضی را کبیر بدانیم، زیرا خود را گمراه کرده و فریب میدهیم به اینکه تمام گناهان مرتکبه از زمره گناهان کوچک هستند! 
اگر شما از یک نفر میخواره و دائم الخمر بخواهید که یکی از گناهان کبیره را برای شما نام ببرد، شاید به شما جواب دهد: «دزدی!» از یک دزد بپرسید خواهد گفت: «زنا!» از یک زناکار بپرسید خواهد گفت: «قتل!» از یک نفر قاتل بپرسید خواهد گفت: «بت پرستی!» هر کس گناهی را کبیره میداند که خودش مرتکب آن نمیگردد، ولی اگر از خدا بپرسید که گناه کبیره کدام است و گناه صغیره کدام، وی به شما جواب خواهد فرمود چیزی که بتوان آن را گناه کوچک بشمار آورد، وجود ندارد. تمام گناهان، بزرگ و همه مهم و همه ویران کننده است. 

من میخواهم در اینجا یکی از گناهان را که در نظر اکثر مردم جزو گناهان صغیره است؛ یعنی دروغ را مورد بحث و موشکافی قرار دهم. این اشخاص در مقام دفاع از فکر و عقیده خودشان مبنی بر غیر مهم بودن دروغگویی چنین استدلال میکنند: هر کس دروغ میگوید! آدم اگر بخواهد در دنیا پیشرفت کند، مجبور است دروغ بگوید! آیا شیخ سعدی نگفت که دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز است! ولی مسیح هیچگاه به ما چنین تعلیمی نداده است. اگر یک نوع دروغ جایز باشد پس هیچ بیجا نیست که خدا هم دروغی بگوید. اگر پیش خود قیاس کنید که خدا دروغی بگوید مثل دروغی که مصلحت اندیشان میگویند، در آن صورت چه خواهد شد؟ معلوم است که انسان دیگر به او اعتقاد نخواهد داشت و اعتماد بشر به او برای همیشه متزلزل خواهد گردید. از او روگردان شده به طرف کفر و بیدینی خواهند رفت و اساس و بنیان حیات در هم شکسته خواهد شد. خوب، اگر ما چنین تصوری را درباره دروغی که از خدا شنیده بنماییم، چه خیال میکنیم؟ وقتی چنین دروغی از ما شنیده شود او درباره ما چه فکر میکند و چگونه 
قضاوت خواهد کرد؟



برای پیدا کردن جواب این سؤال باید به کلام خدا نگاه کنیم. در کتاب مقدس چنین نوشته شده است: «لبهای دروغگو نزد خداوند مکروه است» (امثال 12: 22). لفظ مکروه در جاهای دیگر کتاب مقدس درمورد بتها، درمورد قربانی اطفال و درمورد مزد فواحش هم به کار برده میشود. هر اسم و عنوانی که مایل باشید برای دروغ قائل شوید مثل تقیه، حکمت و مصلحت آمیز، دروغ در هر حال دروغ است و خدا از آن نفرت دارد. در کتاب مکاشفه در قسمت آخر کتاب مقدس تصویر زیبایی از آسمان با تمام جلال و شوکت آن کشیده شده و در آنجا سه بار به طور مجزا توضیح داه شده که دروغگویان اجازه ندارند داخل آنجا شده و از مواهب آن متمتع گردند، بلکه باید به اتفاق اشخاص
قاتل و بت پرستان در بیرون بمانند» (مکاشفه 21: 8 و 28، 22: 15).
در این صورت آیا کسی جرأت دارد که بگوید دروغ گفتن گناه کوچکی است و اهمیت آن ناچیز است؟ من داستان کشتی بزرگی را خوانده ام که اتفاقا به صخرهای تصادف کرد و به کلی در هم شکست. نکته عجیب این بود که در آن لحظه هیچ طوفانی در دریا وجود نداشت و ناخدای کشتی مردی بود آزموده و کارآگاه در امور دریانوردی. وی به هیچ وجه نتوانست بفهمد برای چه کشتی از مسیر خود منحرف گردیده تا عاقبت الامر ملتفت شد که روز پیش یکی از ملاحان هنگامی که میخواسته گرد و خاک قطبنما را بگیرد، نوک چاقویش گیر کرده و شکسته و تکه شکسته چاقو در جعبه قطب نما باقی مانده است. گرچه یک تکه بسیار کوچک و ناچیز پولاد بیش نبود، ولی همین تکه کوچک ناچیز کافی بوده که سوزن قطب نما را اندکی از جهت خود منحرف سازد و این انحراف ناچیز و جزئی، منجر به در هم شکستن کشتی بزرگی شده است! چیزی که بشود آن را گناه کوچک نامید، وجود ندارد. اندکی انحنا و کژی دردرون قلب ممکن است حیات انسانی را تباه سازد.

Thursday, 8 May 2014

سرچشمه گناه


 سرچشمه گناه

گناه از کجا می
آید؟ در جواب این سؤال بحثها و گفتگوهای زیادی به میان آمده است که گناه چگونه داخل این جهان گردید؟ این پرسشی است که مردم نمودهاند: «آیا مسؤولیت گناه متوجه خداست؟ آیا گناهکار شیطان است؟ آیا آدم مسؤولیت دارد که بار گناه را بر دوش بشر فرود آورده است؟» در پیرامون این مسایل چه بحثهای بی ثمری که به میان آمده و چه گفتگوهایی که شده است! عیسی هیچگاه این مسایل را مورد نظر و مطالعه قرار نداد. وی این مسایل را برای فلاسفه باز گذاشت تا در پیرامون آن اندیشه نمایند. آنچه که وی به ما فرموده عبارت است از سرچشمه آنی گناه. وی در آیه های که در صدر این فصل ذکر شده میفرماید که گناه از قلب انسان سرچشمه میگیرد، زیرا که از درون دل انسان صادرمیشودخیالات بد و زنا و فسق و قتل و دزدی و طمع وشهوت پرستی و چشم بد و کفر و غرور و جهالت. تمامی این چیزهای بد از درون صادر میشود و آدم را ناپاک میگرداند (مرقس7: 21- 23).

یهودیان بر عیسی خرده میگرفتند، زیرا که شاگردانش قبل از غذا خوردن دستهای خود را نمی شستند و میگفتند ممکن است پیش از غذا خوردن بدون اینکه خودشان بدانند دستشان به چیز ناپاکی خورده است و بنابراین غذایشان نجس میشود، ولی عیسی این خرده گیریها را با یکی از تعلیمات بزرگ خود پاسخ گفت و فرمود: «هیچ چیز نیست که از بیرون آدم داخل او گشته بتواند او را نجس سازد، بلکه آنچه از درونش صادر شود آن است که آدم را ناپاک میسازد، زیرا که از درون انسان صادر میشود» (مرقس 7: 15- 21).           یکی از بزرگترین اعمال خدا آن است که بنی نوع بشر را با نیروی اراده خلق فرمود؛ یعنی نیرویی که میتواند خوبی یا بدی را برگزیند. در هر مورد که این قوه را
به کار بریم و به جای خیر و نیکی، بدی را انتخاب نماییم از همانجا گناه ناشی میشود (یعقوب 1: 13- 15).
به عبارت دیگر باید گفت امیال غلط و بد منتهی به انتخاب بدی و شرارت میگردد و انتخاب بدی منتهی به گناه میشود. انتخاب غلط از آن رو صورت پذیر میشود که عیب و نقص در قلوب ما وجود دارد. عیسی موضوع را با این مثل توضیح میدهد که میفرماید: «درخت نیکو میوه نیکو میآورد و درخت بد میوه بد» (متی 7: 17). به یاد میآورم درخت سیبی را که در باغچه خانه ما در زمان کودکی من روئیده بود. هر سال که میگذشت ثمره این درخت مانند سال پیش تلخ بود و هیچگاه این درخت سیب شیرین یا ترش بار نیاورد، بلکه همیشه سیبهای آن درخت تلخ بود تا اینکه بالاخره آن را از بیخ بریدیم! چرا این درخت هر سال مرتبا میوه تلخ بار میآورد؟ زیرا در خود درخت ماده تلخی وجود داشت و تلخی از درون آن بیرون میآمد. درمورد گناه هم همین طور است. گناه دشمنی نیست که از خارج انسان را در معرض تاخت و تاز قرار دهد، بلکه چیزی است که از درون تراوش میکند، زیرا خود قلب، بد و شریر است. هنگامی که آلمان نروژ را در زیر سلطه و اقتدار خود درآورد دنیا از سرعت و سهولت این فتح و غلبه دچار اعجاب و شگفتی گردید، ولی بعدها علت آن واضح و روشن شد. خیانت و ناراستی در داخل نروژ بود که منتهی به تسخیر سریع آن گردید. بنابراین آنچه ما را به انتخاب بدی میکشاند و منجر به گناه میگردد، همانا امیال بد و ناشایست در درون قلبهای ماست.
گناه و گناهان



اینک باید توجه کرد که فکر گناه منجر به گناهان مخصوص میگردد! قبلا گفته شد که گناه؛ یعنی فقدان هماهنگی با خدا و مخالفت با اراده خدا، گژی و ناراستی مطلوبهای ما در زندگی و غلط بودن تمایلات ما. همین کژی و ناراستی قلب ماست و این تمایلات غلط است که منجر به گناهان بخصوصی میگردد. در آیات مندرجه در صدر این فصل، عیسی دوازده فقره از این گناهان را ذکر میکند از قبیل: «خیالات بد، زنا، فسق، قتل، دزدی، طمع، خباثت، مکر،شهوت پرستی، چشم بد، کفر و غرور» (مرقس 7: 21- 22).
اول، قلب ناپاک  وجود دارد! قبل از آن از قلب، افکار ناپاک خارج میگردد و پس از آن، این افکار منجر به اعمال شرارت آمیز میگردد! این است تعالیم عیسی. ما اعمال شرارتآ میز را میبینیم از قبیل: قتل، زنا، دزدی و به این اندیشه میافتیم که چقدر بد و ناپاک میباشد، ولی عیسی به ما تعلیم میدهد که این اعمال شریرانه از افکار بد و خیال بد سرچشمه میگیرد و اعمال و افکار در اصل و جوهر خود یکی هستند. «شنیدهاید که به اولین گفته شده است قتل مکن و هر که قتل کند سزاوار حکم است؟ لیکن من به شما میگویم هر که به برادر خود بیسبب خشم گیرد،مستوجب حکم باشد» (متی 5: 21 و 22).
عیسی میفرماید که نه تنها قتل گناهی بزرگ است، بلکه احساس غضب و تنفر که باعث تولید عمل قتل میشود به خودی خود گناه است. هیچ انسانی اول به وجود نیامده تا اینکه قتل کند و قاتل باشد. ابتدا شخص نسبت به یک نفر خشمگین میشود و احساس خشم منجر به تنفر و انزجار میگردد. شخص این احساسات را در درون خود می پروراند تا اینکه حس انتقامجویی در دل او تولید میشود، آنگاه به وسیله قتل و آدمکشی انتقام میگیرد. نفرت و آدمکشی در اصل یکی هستند، همانطور که تخم و نبات در ذات و جوهر وحدت دارند. «شنیدهاید که به اولین گفته شده است زنا مکن؟ لیکن من به شما میگویم هر کس به زنی نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زنا کرده است» (متی
27:5و28).
عیسی میفرماید که زنا و شهوت در اصل یکی هستند. هیچ آدمی در آغاز کار خود برای زانی بودن مهیا نشده است، بلکه اول افکار ناپسند و هوای نفسانی بر او هجوم آورده است. این افکار و هوسها در درون دل او پرورده شده و بالاخره منجر به عمل زنا گردیده است. به همان نحو، حسادت سرانجام به دزدی و همچنین غرور بالاخره به خودنمایی منجر میشود، چون افکار و تمایلات و اعمال در اصل و جوهر یکی هستند، پس امیال غلط و تمایلات شرارتآمیز و سپس عمل گناه نتیجه آنهاست. این است شجره نامه گناه! مادام که قلب شخصی کژ و ناراست و شرور باشد، اعمال او نیز همه گژ و شرارتآمیز است. از اینرو اگر همانگونه که خدا ما را میبیند ما خود را ببینیم، نباید فقط ناظر و مراقب
اعمال بیرونی و ظاهری خود باشیم، بلکه باید به همان اندازه به اعماق قلوب خود توجه کنیم.

Tuesday, 6 May 2014

معنى گناه



معنى گناه



«زیرا که از درون دل انسان صادر میشود خیالات بد، زنا، قتل، دزدی، طمع، خباثت، مکر و 
شهوت پرستی و چشم بد، کفر و غرور و جهالت. تمامی این چیزهای بد از درون صادر میشود و آدم را ناپاک میگرداند» (مرقس 7: 21- 23).
در این عمر کوتاهی که ما داریم بین مسایلی که با آنها مواجه میشویم، هیچ مسأله ای نیست که از مسأله گناه مهمتر باشد. علت این اهمیت همانا شیوع عالمگیر آن و مظاهر مختلف و گوناگون آن و وخامت مخرب آن و نفوذ استواری است که پیوسته در ما دارد. بحث کردن در پیرامون گناه یک بحث ناخوشایندی است و همه میل داریم که از این مبحث درگذریم و آن را نادیده بگیریم. با وجود این از نظر اهمیت حیاتی که دارد باید با آن مقابله کنیم و رو به رو شویم. گناه چیست و نتایج آن کدام است؟ آیا برای انسان امکانپذیر است که از قید اسارت گناه برهد و بر آن غلبه جوید و پیروز شود؟ اگر چنین باشد این کار چگونه امکانپذیر است و علاج آن چیست؟ این کتاب برای همین نوشته
شده که به این پرسشها پاسخ دهد.

 
گناه چیست

بهتر است مطلب را با این سؤال شروع کنیم که گناه چیست؟ برای گناه تعبیرات و کلمات مختلفی وجود دارد. خطا، اشتباه، تخلف، تبهکاری و هر یک از اینها مفهوم بخصوصی دارد. اگر از یک دسته مردم درخواست کنیم که معنی گناه را توضیح دهند باید منتظر توضیحات و جوابهای مختلفی باشیم. یکی خواهد گفت گناه یعنی ارتکاب کار بد و دیگری میگوید گناه یعنی سرکشی از احکام وجدان، سومی میگوید یعنی شکستن شرایع الهی و آن دیگری سرکشی علیه خدا. تمام اینها توضیحات و تعریفهای خوبی هست. کلمهای که به زبان اصلی یونانی در کتاب عهد جدید به کار رفته معنیش این است: «نزدن به هدف.» این تعبیر، تیراندازی را مینمایاند که میخواهد نشانهای بگیرد، ولی تیر او به جای اینکه به نشانه بخورد به بالا یا پایین یا راست و یا چپ آن اصابت میکند. در زبان فارسی ما برای بیان این
حالت، عبارت «خطا رفتن» را به کار میبریم. بنابراین خطا تعبیر دیگری است برای گناه.
یکی از افسانه های تاریخ سویس عبارت است از داستان ویلیام تل، یکی از قهرمانانی که در فن تیراندازی سرآمد همه محسوب میشد. در آن زمان در یکی از ایالات آن کشور یک حکمران خارجی حکومت میکرد که مردی بود متعدی و حاکمی ظالم. وی از مردم آن ایالت خواهان تسلیم و اطاعت محض بود و حتی در این قسمت به قدری افراط کرد که کلاهی را بر سر منارهای در وسط شهر التدروف قرار داد و به مردم امر کرد که هنگام عبور در مقابل آن تعظیم کنند، ولی ویلیام تل از انجام این امر سر باز زد. حاکم چون از مهارت تیراندازی او آگاهی داشت، وی را احضار کرد و امر کرد تا تیر و کمان خود و همچنین پسر خود را که کودکی خردسال بود با خود بیاورد. آنگاه بچه را چند قدم دور ازپدرنگاه داشت وسیبی برسراوگذاشت وبه پدرامرکردکه سیب راباتیربزندو اگر تیربه سیب اصابت نکند، حیات تل در خطر مرگ باشد. پدر با زحمت و اندوه فراوان سیب را بر روی سر پسر خود نشانه گرفت و با تیر آن را از وسط به دو نیم کرد، اما اگر تیر به خطا میرفت حیات پدر قطع و اعدام میگردید و اگر اندکی پایینتر میخوردپسر کشته میشد، ولی با اصابت تیر به هدف هم پدر و هم پسر هر دو نجات یافتند.
در عالم روحانی هم ما هدفهایی داریم که باید آنها را نشانه کنیم و وظایفی داریم که باید انجام دهیم. مدارج اخلاقی داریم که باید به آنها برسیم و کمال مطلوبهایی داریم که باید آنها را تحصیل کنیم. رفتار ما به منزله همان تیر است که اگر این تیر به هدف اصابت ننماید پس ما مرتکب گناه میشویم. در حقیقت گناه عبارت است از «خطا رفتن نشانه.» در این ایام و جنگهای نوین که توپها میتوانند تا مسافت چندین فرسخ گلوله های خیلی بزرگ و سنگین و مهیب پرتاب کنند، دقت در نشانه گیری دارای اهمیت میباشد. ممکن است معنی و نتیجه آن قضاوت بین فتح و ظفر یا شکست باشد. وقتی که یک تیر به هدف اصلی اصابت نکند، مفهوم آن چیست؟ نشانه گیری توپ، کج و معوج و نادرست میباشد. به همین نحو گناه ناراستی و نادرستی در زندگی ما باعث میشود که اعمال ما از خطی که صحیح ودرست است منحرف گردد.
هدفهایی که ما در زندگی روحانی نشانه گیری مینماییم کدام است؟ بعضی جواب خواهند داد: «شریعت الهی.»
دیگران میگویند: «تعلیمات مسیح.» باز دیگران، پیروی احکام وجدان. هر چه باشد منشأ و سرچشمه همه خداست. فکری که درباره گناه میکنیم وابسته به آن است که درباره خدا چه نظری داریم. اگر خدا را وجودی منتقم بدانیم پس به این نتیجه میرسیم که انتقامجویی گناه نیست. اگر عقیده ما این باشد که خدا بعضی از مردم را گمراه میسازد پس خدعه و فریب هم گناه نیست. اگر فکر و عقیده ما این باشد که خدا کسانی را که او را دوست دارند محبت مینماید و از کسانی که او را نفرت میدارند، متنفر است پس همین روش سرمشق و نمونهای برای ما خواهد بود. اگر از طرف دیگر معتقد باشیم که خدا به تمام مردم محبت میورزد حتی کسانی را که از او نفرت میکنند و از او سرپیچی میکنند، پس همین روش، مطلوب ما خواهد بود. خلاصه آنکه هدف ما اخلاق و مشخصات الهی است. آنچه برخلاف آن باشد همان گناه است. گناه عبارت است از نداشتن هماهنگی با خدا. من نمیدانم عقیده و نظر شما درباره خدا چیست و چگونه است، ولی آنچه را که خود درباره اخلاق و صفات خدا عقیده دارم در فصلهای آینده برای شما شرح خواهم داد، ولی مفهومی که ما از اخلاق خدا درک میکنیم هر چه باشد کمال مطلوب ما و هدف ما همان است. اگر از وصول به آن کمال مطلوب و هدف قصور بورزیم، گناه کردهایم. بنابراین گناه؛ یعنی نداشتن هماهنگی با خدا، سرپیچی ازاو و مخالفت با اراده اوست.

Monday, 5 May 2014

داوود دومین پادشاه اسرائیل و یهودا

داوود دومین پادشاه اسرائیل و یهودا :

داوود جوان خوش سیما ، و پسر کوچک یسی ، که یک چوپان ساده بود توسط خداوند 

برگزیده شده و سموئیل این بار موهای داوود را مسح برای رهبری میکند . روح خداوند با 

قدرت به داوود فرود آمد .
این پسر جوان با کشتن یک غول ۳ متری به نام جلیات از لشکر دشمن ( فلسطین ) نزد 

شائول پادشاه و مردم اسرائیل معروف گشته ، و سبب بر افروختگی حسادت پادشاه بر 

علیه وی میشود . داوود سالها از دست شائول که دچار اختلالات روانی شده بود ، در فرار 

بود ، در همین حین کتاب مزامیر را نوشت ( زبور ) .
بعد از مرگ شائول و پسرانش در جنگ ، داوود به تخت پادشاهی مینشیند( بعد از ۲سال 

حکومت ایشبوشت ) داوود در ۳۰ سالگی پادشاه شده و ۴۰ سال سلطنت کرد .
وی پایتخت خود را اورشلیم قرار داده و آنجا به شهر داوود معروف گشت .
سلطنت داوود بسیار مستحکم و قوی بود . خداوند با او عهد و پیمانی ابدی بست . و 

سلطنت او از پادشاهی زمین به سمت پادشاهی در آسمان ، تغییر جهت میدهد ( اشاره 

به پادشاهی خداوند عیسی مسیح در آسمان )
هر چند داوود در طی حکمرانی خود گهگاه دچار خطاهایی بزرگ شد ، ولی در نهایت با 

فروتنی باز به سمت خدا بازگشته و توبه کرد .
خداوند بارها داوود را مجازات کرد ( مرگ پسرانش ، خشکسالی ، فرستادن بیماری 

کشنده 
در بین قوم ... ) و در نهایت پادشاهی داوود به پسرش سلیمان انتقال پیدا کرد و 

قدرت سلطنت او استوار گردید . 

Photo: ‎داوود دومین پادشاه اسرائیل و یهودا :

داوود جوان خوش سیما ، و پسر کوچک یسی ، که یک چوپان ساده بود توسط خداوند برگزیده شده و سموئیل این بار موهای داوود را مسح برای رهبری میکند . روح خداوند با قدرت به داوود فرود آمد . 
این پسر جوان با کشتن یک غول ۳ متری به نام جلیات از لشکر دشمن ( فلسطین ) نزد شائول پادشاه و مردم اسرائیل معروف گشته ، و سبب بر افروختگی حسادت پادشاه بر علیه وی میشود . داوود سالها از دست شائول که دچار اختلالات روانی شده بود ، در فرار بود ، در همین حین کتاب مزامیر را نوشت ( زبور ) .
بعد از مرگ شائول و پسرانش در جنگ ، داوود به تخت پادشاهی مینشیند( بعد از ۲سال حکومت ایشبوشت ) داوود در ۳۰ سالگی پادشاه شده و ۴۰ سال سلطنت کرد . 
وی پایتخت خود را اورشلیم قرار داده و آنجا به شهر داوود معروف گشت . 
سلطنت داوود بسیار مستحکم و قوی بود . خداوند با او عهد و پیمانی ابدی بست . و سلطنت او از پادشاهی زمین به سمت پادشاهی در آسمان ، تغییر جهت میدهد  ( اشاره به پادشاهی خداوند عیسی مسیح در آسمان )
هر چند داوود در طی حکمرانی خود گهگاه دچار خطاهایی بزرگ شد ، ولی در نهایت با فروتنی باز به سمت خدا بازگشته و توبه کرد . 
خداوند بارها داوود را مجازات کرد ( مرگ پسرانش ، خشکسالی ، فرستادن بیماری کشنده در بین قوم ... ) و در نهایت پادشاهی داوود به پسرش سلیمان انتقال پیدا کرد و قدرت سلطنت او استوار گردید . 
لینک فیلم داوود ترجمه شده به فارسی را در کامنت قرار میدهم . 

برگرفته از کتاب دوم سموئیل _ کتب تاریخی عهد عتیق‎

برگرفته از کتاب دوم سموئیل _ کتب تاریخی عهد عتیق
 · 

Thursday, 1 May 2014

آیا نوح، جفتی از هر یک از حیوانات تمام مناطق دنیا را وارد کشتی کرد؟


آیا نوح، جفتی از هر یک از حیوانات تمام مناطق دنیا را وارد کشتی کرد؟

نوح به مجرد آن که خدا به او گفت باید یک کشتی بسازد، دست به کار شد. بعد از ساختن کشتی، خدا به نوح فرمود:" همراه خود و خانواده ات، هفت جفت از حیوانات حلال گوشت، هفت جفت از پرندگان و یک جفت از بقیه حیوانات را به درون کشتی ببر، تا بعد از طوفان، نسل آن ها روی زمین بماند" (پیدایش فصل 7 آیات 2-3).

آیا نوح، جفتی از هر یک از حیوانات تمام مناطق دنیا را وارد کشتی کرد؟ وقوع این طوفان طبق محاسبات علمی و یافته های باستان شناسی، محدود و محلی بود و نیازی نبود که نوح به تمام مناطق دنیا برود و انواع جانوران از جمله پنگوئن ها و یا انواع و اقسام عنکبوت های دنیا را جمع آوری کند. سیل فقط آن اندازه از زمین را پوشاند که مسکونی بود. به احتمال زیاد، بشر از منطقه فرات زیاد دور نشده بود. اگر طوفان، سطح کره زمین را زیر آب برده بود، کشتی نوح در جایی مانند کوه های آلپ به گل می نشست. نیازی نبود که خدا برای نابودی نژاد غیر قابل اصلاح که صد و بیست سال به موعظه نوح خندید و فرصت طلایی نجات از سوی خدا را نادیده گرفت، کل قاره ها را به زیر آب فرو برد.
ظاهرا هیچ مشکلی در جمع آوری حیوانات آن منطقه پیش نیامد. خداوند با حیوانات مشکل ندارد. خداوند فرمود:"گاو مالک خود را و الاغ صاحب خویش را می شناسد، اما قوم اسرائیل (انسان) شعور ندارد و خدای خود را نمی شناسد" (اشعیاء فصل اول آیه 3). حیوانات و پرندگان نسبت به صدای خدا حساس تر از گناهکاران جهان پیش از طوفان بودند. اطاعت حیوانات از نوح، حالت اولیه انسان را یادآوری می کند، هنگامی که خدا به آدم، حکومت بر تمام حیوانات را عطا کرد (پیدایش فصل اول آیه 28). نوح سهم خود را انجام می داد و خدا نیز به نوبه خود به دیگر جزئیات امر می پرداخت. هم چنین خدا نوح را در مورد خوراکی که می بایست در کشتی برای خانواده اش، پرندگان و حیوانات ذخیره کند، هدایت کرد. به نظر می آید که حیوانات و پرندگان به میل خود وارد کشتی شدند. امکان دارد که خدا طی مدت طولانی که می بایست در کشتی سپری می کردند، حیوانات را به خواب زمستانی فرو برده باشد. در این صورت، آن ها نیازی به حرکت در کشتی نداشته، حداقل خوراک را مصرف می کردند.
در اکتبر 2008 یک هیئت علمی به ارتفاعات کوه آرارات صعود کرد تا درباره گزارش های مربوط به کشتی نوح تحقیق کند. این هیئت پس از کشف کشتی نوح، به داخل آن وارد شدند و اتاق های مخصوص انسان ها و نگه داری حیوانات مشاهده کردند.
سئوال دیگر این است که نوح چگونه با حیوانات حلال و غیر حلال آشنا بود؟ (پیدایش فصل 7 آیات 2-3)
در دوران نوح و قبل از آن حیوانات نجس، حیواناتی بودند که به درد قربانی نمی خوردند یا قابل خوردن نبودند. بنابراین، ورود یک جفت از هر نوع حیوان نجس به کشتی برای بقاء کافی بود. اما نوح حیوانات حلال را چگونه می شناخت؟ طبق نظر کارشناسان کتاب مقدس، خدا بعد از تهیه لباس برای آدم و حوا (پیدایش فصل سوم)، درباره سیستم قربانی و این که چه نوع حیواناتی باید قربانی شوند، توضیحاتی را داده بود. هم چنین در فصل چهارم پیدایش می خوانیم که هابیل از گله خود، برای خداوند قربانی کرد. در زمان نوح، خدا فرمان می دهد که حیوانات طاهر که مخصوص قربانی و هم چنین خوردن بودند، هفت جفت وارد کشتی شوند تا برای قربانی کردن بعد از طوفان به کار روند، بدون آن که نسل شان منقطع شود.
هیئت علمی هم چنین یک دهکده باستانی و کارگاه کوزه گری در نزدیکی کشتی نوح کشف کردند. تردیدی نیست که سرنشینان کشتی زمانی در همین منطقه زندگی می کردند. یک قربانگاه باستانی نیز در نزدیکی کشتی وجود دارد:"نوح قربانگاهی برای خداوند ساخت و از هر حیوان و پرنده حلال بر آن قربانی کرد" (پیدایش فصل هشتم آیه بیستم). اولین اقدام نوح بعد از ترک کشتی، ساختن مذبح (قربانگاه) بود و با شکرگزاری مملو از شادی، قربانی های سوختنی برای خداوند گذراند. این اولین باری است که کتاب مقدس به مذبح اشاره می کند، با وجود این که پیش از آن نیز از مذبح استفاده شده بود (پیدایش فصل 4). نوح از خدا برای نجات خود و خانواده اش ، قربانی گذراند. او با شروع زندگی جدید در جهان، خود را وقف خدا کرد.

نویسنده مقاله: Mehran Pourpashang

Christian Apologetics دفاعیات مسیحی

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.
Photo: ‎آیا نوح، جفتی از هر یک از حیوانات تمام مناطق دنیا را وارد کشتی کرد؟ 

نوح به مجرد آن که خدا به او گفت باید یک کشتی بسازد، دست به کار شد. بعد از ساختن کشتی، خدا به نوح فرمود:" همراه خود و خانواده ات، هفت جفت از حیوانات حلال گوشت، هفت جفت از پرندگان و یک جفت از بقیه حیوانات را به درون کشتی ببر، تا بعد از طوفان، نسل آن ها روی زمین بماند" (پیدایش فصل 7 آیات 2-3). 

آیا نوح، جفتی از هر یک از حیوانات تمام مناطق دنیا را وارد کشتی کرد؟ وقوع این طوفان طبق محاسبات علمی و یافته های باستان شناسی، محدود و محلی بود و نیازی نبود که نوح به تمام مناطق دنیا برود و انواع جانوران از جمله پنگوئن ها و یا انواع و اقسام عنکبوت های دنیا را جمع آوری کند. سیل فقط آن اندازه از زمین را پوشاند که مسکونی بود. به احتمال زیاد، بشر از منطقه فرات زیاد دور نشده بود. اگر طوفان، سطح کره زمین را زیر آب برده بود، کشتی نوح در جایی مانند کوه های آلپ به گل می نشست. نیازی نبود که خدا برای نابودی نژاد غیر قابل اصلاح که صد و بیست سال به موعظه نوح خندید و فرصت طلایی نجات از سوی خدا را نادیده گرفت، کل قاره ها را به زیر آب فرو برد.
ظاهرا هیچ مشکلی در جمع آوری حیوانات آن منطقه پیش نیامد. خداوند با حیوانات مشکل ندارد. خداوند فرمود:"گاو مالک خود را و الاغ صاحب خویش را می شناسد، اما قوم اسرائیل (انسان) شعور ندارد و خدای خود را نمی شناسد" (اشعیاء فصل اول آیه 3). حیوانات و پرندگان نسبت به صدای خدا حساس تر از گناهکاران جهان پیش از طوفان بودند. اطاعت حیوانات از نوح، حالت اولیه انسان را یادآوری می کند، هنگامی که خدا به آدم، حکومت بر تمام حیوانات را عطا کرد (پیدایش فصل اول آیه 28). نوح سهم خود را انجام می داد و خدا نیز به نوبه خود به دیگر جزئیات امر می پرداخت. هم چنین خدا نوح را در مورد خوراکی که می بایست در کشتی برای خانواده اش، پرندگان و حیوانات ذخیره کند، هدایت کرد. به نظر می آید که حیوانات و پرندگان به میل خود وارد کشتی شدند. امکان دارد که خدا طی مدت طولانی که می بایست در کشتی سپری می کردند، حیوانات را به خواب زمستانی فرو برده باشد. در این صورت، آن ها نیازی به حرکت در کشتی نداشته، حداقل خوراک را مصرف می کردند. 
در اکتبر 2008 یک هیئت علمی به ارتفاعات کوه آرارات صعود کرد تا درباره گزارش های مربوط به کشتی نوح تحقیق کند. این هیئت پس از کشف کشتی نوح، به داخل آن وارد شدند و اتاق های مخصوص انسان ها و نگه داری حیوانات مشاهده کردند. 
سئوال دیگر این است که نوح چگونه با حیوانات حلال و غیر حلال آشنا بود؟ (پیدایش فصل 7 آیات 2-3)
در دوران نوح و قبل از آن حیوانات نجس، حیواناتی بودند که به درد قربانی نمی خوردند یا قابل خوردن نبودند. بنابراین، ورود یک جفت از هر نوع حیوان نجس به کشتی برای بقاء کافی بود. اما نوح حیوانات حلال را چگونه می شناخت؟ طبق نظر کارشناسان کتاب مقدس، خدا بعد از تهیه لباس برای آدم و حوا (پیدایش فصل سوم)، درباره سیستم قربانی و این که چه نوع حیواناتی باید قربانی شوند، توضیحاتی را داده بود. هم چنین در فصل چهارم پیدایش می خوانیم که هابیل از گله خود، برای خداوند قربانی کرد. در زمان نوح، خدا فرمان می دهد که حیوانات طاهر که مخصوص قربانی و هم چنین خوردن بودند، هفت جفت وارد کشتی شوند تا برای قربانی کردن بعد از طوفان به کار روند، بدون آن که نسل شان منقطع شود. 
هیئت علمی هم چنین یک دهکده باستانی و کارگاه کوزه گری در نزدیکی کشتی نوح کشف کردند. تردیدی نیست که سرنشینان کشتی زمانی در همین منطقه زندگی می کردند. یک قربانگاه باستانی نیز در نزدیکی کشتی وجود دارد:"نوح قربانگاهی برای خداوند ساخت و از هر حیوان و پرنده حلال بر آن قربانی کرد" (پیدایش فصل هشتم آیه بیستم). اولین اقدام نوح بعد از ترک کشتی، ساختن مذبح (قربانگاه) بود و با شکرگزاری مملو از شادی، قربانی های سوختنی برای خداوند گذراند. این اولین باری است که کتاب مقدس به مذبح اشاره می کند، با وجود این که پیش از آن نیز از مذبح استفاده شده بود (پیدایش فصل 4). نوح از خدا برای نجات خود و خانواده اش ، قربانی گذراند. او با شروع زندگی جدید در جهان، خود را وقف خدا کرد. 

نویسنده مقاله: Mehran Pourpashang 

Christian Apologetics دفاعیات مسیحی

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.‎