Thursday, 9 January 2014

چرا در مسيحيت فرقه هاي مختلف وجود دارد؟


چرا در مسيحيت فرقه هاي مختلف وجود دارد؟ 


تاريخچه شقاق­هاي کليسايي به قرن اول باز مي­گردد. پولس رسول در نامه خود به 


قرنتيان، با ناراحتي از نزاع و جدايي ­هايي صحبت مي­ کند که منجر بدان شده تا بعضي 

گويند که «من از پولس» و ديگري «من از اپلس» هستم. (اول قرنتيان 3 : 3)


فرقه­ ها، يا همان «شقاق ­هاي به رسميت شناخته شده»، کمي بعدها در کليساي 

رسولي، يعني زماني که ايمانداران راست ديني از تعليم رسولان در مقابل تحريف انجيل با 

تعاليم دروغين مبتني بر آئين پگان يا سنن يهودي دفاع کردند، آغاز شد.

بالاخره، کليساي حقيقي بر پايه حقايق لاکترين­هاي ضروري بنياد نهاده شد، يعني اعتقاد 

به الوهيت مسيح و تثليث، و قبول قانون استوار شده کتاب­مقدس. تفاهم دسته جمعي 

کليساها با واژه يوناني «کاتوليکس» به معناي «بر مبناي کل» مشخص شد. اين واژه در 

زبان انگليسي «کاتوليک» و در معناي کليساي حقيقي بود که پيروان واقعي مسيح آن را 

پذيرفته بودند. در خارج از کليساي کاتوليک فرقه ­هاي مذهبي بودند که اجزاء مهم حقيقت

 کلام خدا را انکار مي ­کردند؛ من جمله ناستيک­ها، ابيانيت­ها، مونتانيست ­ها، آريانها، 

پيرگيان ­ها و ديگران. اين فرقه­ها را «غير راست ديني» مي ­ناميدند (يعني منکران اصول 

راستين).

دو واژه کاتوليک و ارتودکس (راست ديني)، بالاخره به عنوان شاخص ­هاي اعتقادات 

راستين مسيحي وارد زبان مشترک شدند. ولي متاسفانه، اين دو واژه به دو اسم براي 

اولين فرقه­ ها مبدل گشتند: در سال 1054، زماني که کليساي يوناني زبان شرق از 

کليساي لاتين زبان در غرب بر سر برخي اختلافات سياسي و فرهنگي، و چندي مباحثات 

نسبتا جزئي بر سر اصول اعتقادي جدا شدند، شقاق ­هايي در کليسا بوقوع پيوست. 

کليسايي که در شرق بود تحت عنوان کليساي راست ديني شرق شهرت يافت و 

کليسايي که در غرب بود، کليساي کاتوليک نام گرفت. اين دو فرقه اصلي تا امروز نيز 

برقرار هستند.

بعدها، اصلاح ­طلباني که در ميان کليساي کاتوليک روم بودند احساس کردند که به يک 

نوسازي روحاني و اصلاح در کليسا نياز است. موضوع اعتراض آنها افزودن سنن غيرکتاب 

مقدسي به عنوان ضرورت ايمان و زندگي مسيحي به کتاب­مقدس بود. اين اصلاح طلبان 

معترض بالاخره مدوفين جدايي بزرگ را در کليسا ايجاد کردند. از اين «اصلاح پروتستان» 

فرقه لوتري، کلونيست، تعميدي، و ديگر فرقه­ ها بوجود آمدند.

نهايتا، در بخش اول قرن بيستم، جنبش پنطيکاستي ظهور کرد. اين گروه از ايمانداران 

معتقد بودند که تمامي عطايايي که در روز پنطيکاست (آن اخطر تاريخي، پنجاه روز پس از 

صعود مسيح که روح ­القدس بر ايمانداران نازل شد) توسط روح ­القدس به ايمانداران به 

مسيح عطا شد، مي­ بايست در زندگي ايمانداران کنوني نيز به چشم بخورد. واژه يوناني 

براي عطاي الهي «کريزما» (Kharisma) مي باشد؛ و از اينروست که براي توصيف اين 

فرقه اغلب از واژه «کريزمتيک» استفاده مي­شود.

به عطاي بعضي از اين عطايا پس از ايمان آوردن شخص به مسيح به عنوان نجات دهنده 

خود «برکت ثاني» گفته مي­شود.

گرچه اختلافاتي ميان فرقه ­ها وجود دارد، ولي اکثر اصول اعتقادي که از سوي کليساي 

اوليه کاتويک پذيرفته شده بودند، براي کليه فرقه ­ها قابل قبول هستند. به عنوان مثال، 

کاتوليک­هاي روم، ارتودکس شرق، اکثر پروتستان­ها، و بيشتر گرو­هاي کريزمتيک به تثليث 

و الوهيت مسيح، که در شوراهاي کليسايي نيکائبا (N.caea) و چالکهدون (Chalccdon) به 

تصويب رسيده بودند، اعتقاد دارند. تمام فرقه ­هاي ايمانداران راست ديني مي­پذيرند که 

عيسي مسيح، که هم خدا و هم انسان بود، مرد تا کفاره گناهان جهان بشود، و از قبر 

برخيزانيده شد تا قوت ابليس و موت را در هم بشکند.

به غير از نزول عيسي به هاويه، ديگر اصول گنجانده شده در اعتقادنامه رسولان، که 

اساسا از اعتقادنامه قديمي کليساي روم اقتباس شده ­اند، مورد قبول تام هستند. اين 

اعتقادنامه در صدها هزار کليسا در اقسي نقاط جهان، با صرفنظر از نوع فرقه کليسايي، 

بازگو مي­شود.

من به خداي پدر، قادر مطلق، خالق آسمان و زمين و به فرززندش عيس مسيح 

خداوندمان. که از روح ­القدس در رحم قرار گرفت، از مريم باکره متولد شد، و تحت حکومت 

پيلاطس رنج کشيده مصلوب شد، مرد و دفن گرديد، ايمان دارم؛ او به هاويه نزول کرد؛ در 

روز سوم از مردگان برخاست، به آسمان صعود کرد، و به دست راست خداي پدر جلوس 

کرد؛ در روز سوم از مردگان برخاست، به آسمان صعود کرد؛ و به دست راست خداي پدر 

جلوس کرد؛ و از آنجا خواهد آمد تا بر زندگان و مردگان داوري نمايد. من به روح­ القدس و 

کليساي مقدس مسيح، شراکت مقدسين، آمرزش گناهان، رستاخيز بدن، و حيات ابدي 

ايمان دارم. آمين.

مهم آن است که دهن خود را زياد مشغول اختلافات ميان فرقه ­اي نکنيم، به حدي که 

حيطه وسيع اشتراک نظرها را هم ناديده بگيريم. گرچه بعضي از اختلافات اصولي موجود 

باعث تفسيرهاي نادرست از انجيل شده­است، ولي طيف وسيعي از ديگر نقطه نظرات نيز 

وجود دارند که کاملا مثبت هستند. به علت تفاوت­ هاي ميان فرقه ­اي، رويکردهاي مختلفي 

نسبت به زندگي مسيحي وجود دارد ولو اينکه اين شقاق­ ها باعث ميگردند که دنيا به 

راحتي نتواند اتحاد بدن مسيح را شاهد باشد، ولي اين حقيقت نيز وجود دارد که اين گروه 

بندي ­ها از به دام افتادن کليسا در مراسم و تشريفات مذهبي که مي­ توانست در صورت 

حاکم شدن انديشه يک فرقه خاص بر کل دنياي مسيحيت اتفاق بيافتد، جلوگيري بشود. 

براي کسب اطلاعات بيشتر در زمينه فرقه ­هاي مسيحي، کتاب تاريخ کليساي مسيحي،

اثر ويليستون واکر را توصيه مي ­کنيم. همچنين به عنوان منابع بيشتر مي ­توانيد به کتاب­

هاي تاريخ­ نويس برجسته، کنف اسکات لتورت رجوع نماييد.

1- ارتودکس واژه ­اي است که مستقيما از زبان يوناني گرفته شده ­است. معناي سليس 

آن يعني «اعتقاد درست» هر کليسايي که محتواي اصول اعتقادي اتخاذ شده در 

شوراهاي بزرگ کليساي اوليه، مانند شوراي نيکائيا در سال 325 و چالسدون که در سال 

451 برگزار شد، بپذيرد، يک کليساي ارتدوکس محسوب مي­شود. اين تصميمات به 

مسائل اعتقادي مهمي همچون الوهيت مسيح و اتحاد شخصيت ­هاي انساني و الهي 

مسيح پايان دادند.

2- کتابچه راهنماي کتاب­مقدس اردمن مشاهدات مربوط به تاثيرات پگانها بر کليساي اوليه را بر عهده دارد:

تقريبا زماني که نامه­ هاي عهدجديد نوشته مي ­شدند، تعدادي فرقه مذهبي آغاز به رشد 

کردند که بعدها (در قرن دوم) تحت عنوان «باور ناتيسکي» شهرت يافتند. اين فرقه­ ها در 

جزئيات داراي اختلافاتي عظيم بودند، ولي در اين اعتقاد که «مادم» شرير و روح 

نيکوست، وجه مشترک داشتند. آنها بر اين باور بودند که خدا ممکن نبود جهان را از ماده 

خلق کرده باشد، و يا اينکه پسر خدا در ماده تجسم يابد. بنابراين به نظر ايشان بين جهان 

مادي و خدا موجودات فرومايه قرار دارند. انسان جزئي از موجودات شرير جهان مادي 

است ولي همين انسانها (يا بعضي از آنها) نوري الهي در آنها ساکن است که مي­توانند 

آزاد شده و بدين طريق نجات يابد. براي آنکه اين نور الهي آزاد شود، انسان بايد به دانش 

(واژه يوناني «نوسيس» gnosis) منشاء آسماني خود دست يابد. اين ديدگاه ­ها در 

اسطوره ­هاي باستاني باشکوه بيان شده و بر پيروان اوليه فرقه­ هايي همچون فرقه­ هاي 

مذاهب را از گونه شناسانده مي­شد.


3- پولس در غلاطيان 5 : 1-8 و فيليپيان 3 : 1-7 تاثير مضر عقايد يهودياني که به ختنه 

معتقد بودند را به شدت مورد انتقاد قرار ميدهد.

4- اصل اعتقادي «عمل ثانويه فيض» ما «برکت ثاني» ريشه در سنت وسلي رارمني 

دارد. اين اصل چنين مي­گويد که ما مي­ توانيم، اگر وفادار بمانيم، رشد و تازگي روحاني 

خاصي را تجربه نمائيم. چونکه کتاب­مقدس تعليم مي ­دهد که تقديس فرايندي پيوسته

 است. پس يقينا اين امکان وجود دارد که بعضي از افراد دوره خاصي از تازگي را که مي­

توان «برکت ثاني» ناميد، برخوردار شوند.

وليکن، کتاب­مقدس در هيچ جايي به اين اشاره نمي ­کند که همه ايمانداران اينرا تجربه

 خواهند کرد. اکثرا ايمانداران شاهد رشد مداوم در زندگي خود هستند، که اينرا فقط مي­

توان به قدرت روح خدا نسبت داد.

طبق تعليم کتاب­مقدس، تقديس سه مرحله دارد. مرحله اول جنبه جايگاهي است که هر 

ايمانداري در لحظه نجات تقديس شده و براي خدا جدا مي­شود. (اول قرنتيان 1 : 30؛ 

فيليپيان 1 : 1؛ عبرانيان 3 : 1). مرحله دوم جنبه تقديس مداوم است که بوسيله کار روح­ 

القدس و از طريق کلام خدا ايماندار را تقديس مي­نمايد (يوحنا 17 : 17؛ دوم قرنتيان 3 : 

18؛ افسسيان 5 : 25 و 26، اول تسالونيکيان 5 : 23-24). مرحله سوم، کار تقديس با 

بازگشت مسيح به انجام و کمال مي­رسد. ما بايد به شباهت عيسي مسيح برسيم.

(افسس 5 : 27؛ اول يوحنا 3 : 2؛ اول قرنتيان 15 : 51-53)


No comments:

Post a Comment