Tuesday, 21 January 2014

محبت


محبت 











زبان عبری حاوی واژگان مختلف برای مقولۀ محبت است که طیف وسیعی از محبت 

انسانها به یکدیگر (رومیان ۹:‏۱۷)، عشق خدا به انسان و عشق انسان به خدا را در بر 

می‌گیرد. آنچه در بررسی محتوای این محبت چه از نقطه‌نظر الهی و یا انسانی حائز 

اهمیت است تأکید آن بر اهمیت نزدیکی رابطه و شخصیت‌ورزی آن است. به بیان دیگر 

محبت در عهدعتیق معطوف به دیگری است (تثنیه ۶:‏۵)، نیرویی است که شخص را 

به‌سوی کنشی برای خیر دیگری به‌پیش می‌راند.

شایان توجه است که موضوع محبت خدا در عهدعتیق در اکثریت موارد متوجه جمع و نه 

فرد است (تثنیه ۴:‏۳۷؛ مزمور ۸:‏۱۷ و اشعیا ۴۳:‏۴). در واقع محبت خدا به قومش بیانگر 

توجه او به یکایک اعضای تشکیل‌دهندۀ این قوم می‌باشد.

عشق الهی در عهدعتیق به گونه‌ای به تصویر کشیده شده است که حاضر است تا 

برای معشوق خود رنج بکشد (هوشع ۱-۳) و عمیق‌تر از حتی محبت مادر به فرزند 

خویش است (اشعیا ۴۹:‏۱۵). عشق الهی ریشه در شخصیت خدا دارد و مانعی را در 

برابر خویش نمی‌شناسد. از این‌رو نااطاعتی انسان نمی‌تواند خدا را از عشق خویش باز 

دارد (هوشع ۱۱:‏۱-۴ و آیات ۷-۹ و ارمیا ۳۱:‏۳). بنابراین نقطۀ آغاز محبت و عطوفت الهی 

خود خداست (تثنیه ۴:‏۳۷ و ۱۰:‏۱۵ و اشعیا ۴۳:‏۴). محبت خدا امری خودجوش است و 

نیروی محرکۀ آن نه جاذبه و ارزش ذاتی معشوق بلکه خلاقیت بی‌پایان خود خداست 

که به معشوق ارزش می‌بخشد (تثنیه ۷:‏۷). آن هنگام که عشق الهی متوقف گردد 

(هوشع ۹:‏۱۵) خداوند قوم خویش را ترک کرده است.

بنابراین انجام آداب و مناسک مذهبی در عهدعتیق بیانگر طرقی است که شخص 

به‌واسطۀ آنها وفاداری قلبی و وقف خود را به خدا ابراز می‌کرد (تثنیه ۶:‏۵ و ۳۰:‏۶). زیرا 

اطاعتی که خدا از قومش طلب می‌کرد می‌بایست از قلبی شاد و مشتاق 

برمی‌خاست (مزمور ۱۸:‏۱ و ۱۱۶:‏۱). اطاعتی که بنیان آن را محبت معطوف به خدا 

شکل می‌دهد و تنها خود خدا قادر به قضاوت اصالت عشق ما نسبت به اوست (تثنیه 

۱۳:‏۵۳).

No comments:

Post a Comment