Thursday, 10 July 2014

گناه



گناه


»زيرا همه گناه کردهاند و از جلال خدا قاصر میباشند« )روميان ٣: ٢٣(. اگر خدا وجودی است عادل و پر مهر و محبت، پس علت اين همه رنج و شرارت و اندوه چيست؟ اين همه نفرت از کجا پيدا شده و چرا انسان اين همه بت درست کرده است؟ چرا در بتکدههای جنگ و طمع و سودجويی، مشغول عبادت هستيم؟ چه شد نسل انسانی که خدا به صورت و سيرت خود آفريده بود، به قدری تنزل کرد که خدا مجبور شد دهفرمان صادر کند و دستور اکيد دهد که بشر آنها را حفظ کند؟ چرا خدا مجبور شد پسر خود را برای ما بفرستد؟ چه اتفاقی افتاد که مخلوق خدا اين گونه پر از شهوت و شرارت گرديد؟ برای پی بردن به اين مسئله و برای درک اين علت که چرا ملتی بر ضد ملت ديگر توطئه میکند و چرا خانوادهها از هم جدا میشوند و چرا تمام روزنامهها پر از اخبار مربوط به کارهای وحشيانه و جنونآميز و حيوانی و نفرتبار است، لازم است به ابتدای کار رجوع کنيم. بايد به سرگذشت حضرت آدم و حوا در باغ عدن مراجعه کنيم و باب اول کتاب پيدايش را بخوانيم. عدهای عقيده دارند که اين داستان مشهور افسانهای بيش نيست. میگويند در اين داستان سعی شده يکی از مسائل لاينحل به زبانکودکانه شرح داده شود، ولی اين عقيده صحيح نيست.کتاب مقدس درست هرچه را که در ابتدا اتفاق افتاده شرح میدهد و میگويد که به چه علت از آن به بعد بشر پيوسته در جاده نابودی خويش قدم برداشته است. خدا اين جهان را کامل خلق فرمود، او جهان زيبا و هماهنگ را آفريد ولی انسان او را به دور انداخت. همان جهان کاملی که همگی در آرزوی بازيافتن او هستيم و در پی آن در جستجو. در دنيای کاملی که خدا خلق فرمود انسان کاملی هم قرار داد. آدم کامل بود زيرا موجودی را که خدا خلق کند نمیتواند کامل نباشد. خداوند به انسان کامل گرانبهترين نعمتها را عطا فرمود. نمونهای از اين نعمتها آزادی و اختيار است. انسان اوليه غرنشين و موجود خزنده پر سرو صدايی نبود که سعی کند بر خطرات جنگل چيره شود و حيوانات را مطيع خود سازد. وقتی آدم آفريده شد کاملا بالغ و تمام نيروهای فکری و بدنی او کامل بود. او با خداوند قدم میزد و با او دوستی داشت. مقرر بود انسان مطابق اراده خداوند بر روی زمين پادشاهی کند. پس متوجه میشويم که وقتی آدم در باغ عدن زندگی میکرد انسان کامل، اولين انسان و تنها موجود روی زمينبود که خدا نعمت بزرگ آزادی و اختيار را به او بخشيده بود.آدم آزادی کامل داشت. اختار برای قبول يا رد، اختيار برای اطاعت احکام خدا و يا سرپيچی از آنها، اختيار برای شاد زيستن و يا بدبخت کردن خود. زيرا تنها داشتن آزادی ما را خوشبخت نمیسازد بلکه آن چه به ما آرامش میبخشد و ما را با خدا آشتی میدهد و يا مانع اين کار میشود، همانا طرز استفاده از آزادی و اختيار است. جذب و درک اين موضوع بس مشکل است زيرا همان وقتی که به ما آزادی داده میشود بر سر دوراهی قرار میگيريم. اگر مجبور باشيم از يک راه پيروی کنيم، آزادی معنايی نخواهد داشت. لازمه آزادی اين است که بتوانيم راه انتخاب کردن و خط مش خود را مشخص سازيم. اغلب ما مردان و زنانی را میشناسيم که درستکارند ولی دليل درستکاری آنها اين نيست که شخصا اين طور میخواهندبلکه فرصتی برای نادستی ندارند. همه ما عدهای را میشناسيم که به خوب بودن خود افتخار میکنند، در حالی که علت واقعی خوب بودن آنها اين نيست که محيط و طرز زندگيشان مانع بد بودن میشود. اگر وسوسهای وجود نداشته باشد چطور میتوانيم از غلبه بروسوسه صحبت کنيم؟خدا در راه آدم چنين مانعی ايجاد نکرد. به او آزادی انتخاب و اختيار بخشيد و به او فرصت داد که از آزاديش استفاده کند چون خدا نمیتواند کار ناقص انجام دهد. به آدم فرصت کامل داد که نشان دهد حاضر است خدا را خدمت کند يا نه. آدم در باغ عدن بیگناه و معصوم بود. دنيايی در مقابل او قرار داشت، صفحه تاريخ نوشته نشده ولی نسل انسانی در جلوی او بود تا مقدمه آن را بنويسد و تعيين کند که نسلهای آينده چه راهی در پيش خواهند گرفت. خدا کار خود را کامل کرده بود. او در زمين باغی به وجود آورده بود که تمام احتياجات آدم را به فراوانی برآورده میساخت. انسانی خلق کرده بود که کاملا شبيه خويش بود. به اين انسان عقل و روح بخشيد و آزادی کامل عطا فرموده بود تا عقل و روح خود را هر طور صلاح میداند به کار برد. سپس خدا مانند پدر يا مادر حکيمی صبر کرد تا ببيند فرزندش چه راهی انتخاب خواهد کرد. اکنون وقت امتحان و حالا وقتی است که آدم بايد با اراده خود راه صحيح و يا غلط را انتخاب کند، اين را بايد با ميل خود برگزيند نه برای اين که مجبور بود راه صحيح را انتخاب کند. آدم راه خود را برگزيد و نتيجه آن را هم ديد و برای بشريت سرمشقی شد و »بهيک خطا حکم شد بر جميع مردمان برای قصاص« )روميان ۵: ١٨(.حضرت آدم آغاز و سرچشمه نسل بشر بود. مانند چشمه زلال و پاکی از زمين جوشيد و میتوانست رودخانهای شود که از مزارع سرسبز و حاصلخيز بگذرد و يا سيلاب گلآلودی باشد که پيوسته به تخته سنگها بخورد و صخرههای سرد و تاريک بگذرد، نه خودش سعادتمند و نه بتواند باعث شادی و برکت محيط خود گردد. برای وضع اسفانگيزی که مدتهاست دنيا بدان مبتلا شده نبايد خدا را ملامت کرد. در واقع تقصير از آدم است که در موقع انتخاب راه، به جای اين که فرمايشات خدا را گوش دهد، وسوههای شيطان را اطاعت کرد. از آن روز به بعد بشر در طول تاريخ زندگی خود بيهوده تلاش کرده تا دوباره به همان مقامی که پيش از سقوط آدم داشت برسد! ممکن است شما بگوييد که اين عادلانه نيست. چرا بايد به علت گناه آدم اوليه ما در رنج و عذاب باشيم؟ چرا وضع بشر در سالهای بعد خوب نشد؟ چرا ما بايد در تمام عمر خود مجازات شويم؟ دوباره به مثال رودخانه برمیگرديم. آن رودخانه سرد و تاريک که در قعر دره تنگ ملالانگيز جريان دارد، چرا به مزارع سرسبز و خوش آب و هوايی که در بالا قرار دارد نمیرود؟ چرا مسير غمانگيز خود را ترک نمیکند و مانند وقتی که از زمين جوشيد شاد و زنده نمیشود؟ جواب سؤال فوق اين است که رودخانه قادر نيست اين کار را انجام دهد. در او قدرتی وجود ندارد که کاری خلاف کار معمولی خود انجام دهد. چون در ابتدا در مکان تنگ و تاريک جاری شده ديگر نمیتواند خود را به سوی زمينهای روشن و پر نور بالا برد. راه و وسيلهای برای بالا بردن آب رودخانه وجود داردولی رودخانه نمیفهمد که چطور بايد از آن استفاده کرد.وسيله معجزهآسايی وجود دارد که میتوان رودخانه بشريت را از فلاکت نجات داد و دوباره آن را به وادی گرم و پر صلح و صفا رهبری کرد، ولی رودخانه بشريت اين وسيله را نمیبيند و نسبت به آن بیاعتناست. بشريت حس میکند که قادر نيست کار ديگری انجام دهد، فقط بايد راه پر پيچ و خم خود را ادامه دهد تا اين که بالاخره در دريای هلاکت نابود گردد. داستان رودخانه همان داستان بشريت است که از زمان حضرت آدم پيوسته در پيچ و تاب است و در تاريکی هولناک فرو میرود. هرچند برای کمک خواستن فرياد میزنيم ولی مانند آدم عمدا راه
غلط را در پيش میگيريم. در حال يأس و نااميدی با خدا مخالفت میکنيم و او را مورد ملامت قرار میدهيم! درباره حکمت و عدالت خدا شک میکنيم! از مهر و محبت او ايراد میگيريم! ما فراموش میکنيم که حضرت آدم سرکرده بشريت بود همان طور که در کشور ما پادشاه شخص اول مملکت است. وقتی رئيس جمهور يا پادشاه کاری انجام دهد مثل اين است که ملت او همان کار را انجام داده است. وقتی پادشاه يا رئيس جمهور تصميمی میگيرد، اين تصميم بهمنزله تصميم قاطبه ملت است.آدم مقام رياست تمام بشريت را داشت. وقتی او سقوط کرد و به وسوسه گوش داد و در گناه افتاد، فرزندان او هم که هنوز متولد نشده بودند با او سقوط کردند؛ زيرا کتاب مقدس به طور واضح بيان میکند که گناه آدم در تمام افراد نسل بشر مؤثر بود. ما میدانيم آيات ١٧- ١٩ باب سوم کتاب پيدايش که نتيجه فلاکتبار عمل حضرت آدم است کاملا با حقيقت تلخ مطابقت دارد: »به سبب تو زمين ملعون شد و تمام ايام عمرت از آن با رنج خواهی خورد. خار و خس نيز برايت خواهد رويانيد و سبزههای صحرا را خواهی خورد و با عرق پيشانيت نان خواهی خورد تا حينی که به خاک راجع گردی که از آن گرفته شدی زيرا تو خاک هستی و به خاک بازخواهی گشت« و به خدا به حوا فرمود: »الم و حمل تو را بسيار افزون گردانم. با الم فرزندان خواهی زاييد و اشتياق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکمرانی خواهد کرد« )پيدايش ٣: ١۶(. به عبارت ديگر در نتيجه گناه آدم، در زمينی که اول نباتات زيبا و پر ثمر میروييد دارای نباتات خوب و بد شد. انسان اوليه که در باغ گردش میکرد خوراک کافی داشت و احتياجی به لباس و مسکن نداشت، حال بايد در تمام عمر با زحمت و مشقت زياد احتياج خود و خانوادهاش را فراهم سازد. نخستين زنی که هيچگونه ناراحتی و اضطراب نداشت با غم و غصه و رنج گرانبار شده است. خلاصه هم زن و هم مرد به مرگ جسم وروح محکوم شدند!گناه از طريق حضرت آدم وارد نژاد بشر گرديد! از آن به بعد بشر بدون اين که موفق شود پيوسته کوشش کرده است تا از آن خلاص گردد. کتاب مقدس میفرمايد: خدا پيش از آن که آدم گناه کند به او فرمود اگر از درخت معرفت نيک و بد بخوری حتما خواهی مرد. در کتاب مقدس چنين مرقوم است: خدا به آدم و حوا فرمود که بارآور و زياد شويد و زمين را پر سازيد. هر چند آدم و حوا اخلاقا شبيه خدا آفريده شده بودند، بعد از اين که گناه کردند فرزندانی که از آنها به وجود آمدند شبيه خودشان شدند. به همين علت قائن و هابيل مرض کشنده گناه را از والدين خود به ارث بردند و به فرزندان خود انتقال دادند! ما ارثا گناهکاريم و هرقدر کوشش کنيم نمیتوانيم از اين قيد آزاد شويم. ما به هر وسيلهای متوسل شدهايم تا دوباره آن مقامی را که آدم از دست داد بازيابيم. دست به دامان آموزش و پرورش زده و از فلسفه کمک خواستهايم، به مذهب روی آورده و از حکومتها استمداد جستهايم تا مگر از بردگی گناه آزاد شويم. ما خواستهايم با افکار گناهآلود خود کارهايی انجام دهيم که خدا از بشری انتظار دارد که دارای ادراکی صحيح و ضميری روشن باشد. مقاصد و محرکهای ما، خوب و کوششهايمان قابل تحسين بوده است ولی از هدف بسيار دور بودهايم. تمام دانش و اختراعات ما، تمام پيشرفتها و نقشههای جاه طلبانه ما، کمی ما را به جلو میبرد ولی به زودی خود را به همان جايی میبينيم که اول شروع کرده بوديم؛ زيرا ما هنوز همان اشتباهی را مرتکب میشويم که حضرت آدم مرتکب شد. يعنی سعی میکنيم که شخصا پادشاه خود باشيم و با قدرت خودبرخويشتن حکومت کنيم در صورتی که بايد قوانين خدا را اطاعت کنيم.پيش از اين که خدا را ظالم و خطاکار بدانيم که چرا اجازه داد که گناه در جهان وارد شود، بياييد با دقت بيشتری موضوع را بررسی کنيم. خدايی که از رحمت و شفقت بیپايان مملو است، پسر خود عيسای مسيح را فرستاد که راه چاره را به ما نشان دهد. او اجازه فرمود که مسيح با همان وسوسههايی که حضرت آدم رو به رو شده بود مواجه شود تا بتواند بر اين وسوسهها غالب آيد. شيطان عيسی را مانند حضرت آدم تجربه کرد. شيطان به عيسی پيشنهاد کرد که اگر خدا را انکار کند تمام قدرت و شکوه و جلال جهان را به او میدهد. اين همان پيشنهادی بود که شيطان به وسيله حوا به حضرت آدم کرده بود. فرق عمده عيسى مسيح با حضرت آدم اين بود آه مسيح در مقابل وسوسه ايستادگى آرد. وقتى شيطان تمام سلطنت جهان را به او نشان داد وعده آرد آه تمام شكوه و جلال دنيا را به او دهد به شرطى آه به جاى خدا او را پيروى آند، نجات دهنده مبارك ما فرمود: »دور شو اى شيطان، زيرا مكتوب است آه خداوند خداى خود را سجده آن و فقط او را عباد نما« )متى ۴: ١٠(. عيسى مسيح بر تجربه آننده آاملا غلبه يافت و به تمام نسلهاى بشر ثابت آرد آه آاملا پاك و بىگناه است. در اثر ناتوانى بشرى و با فساد اخلاقى خود، ما ثابت آردهايم آه فرزندان واقعى حضرت آدم هستيم و جاى پاهاى او قدم گذاشتهايم. ممكن است حضرت آدم را ملامت نماييم ولى در عين حال از او تقليد مىآنيم. تقريبا هر روز با همان وسوسههايى آه آدم مواجه بود، ما هم مواجه مىشويم. روزى نمىگذرد آه ما فرصت نداشته باشيم تا بين وعدههاى زيرآانه شيطان و آلام واقعى خدا يكى را انتخاب آنيم. هر روز فرصت داريم آه خود و ديگران را به باغ زيباى بهشت آهحضرت آدم از آن رانده شد نزديكتر آنيم.م در آرزوى روزى هستيم آه ديگر نااميدى و مرض و مرگ وجود نداشته باشد ولى بايد بدانيم چنين روزى نخواهد رسيد مگر اين آه فرزندان آدم عوض شوند و از گناه نجات يابند. بايد درمورد گناهان ما آارى انجام شود. در فصلهاى بعد خواهيم ديد آه خدا براى حل اين مشكل اصلى نژاد بشرواقعا آارى انجام داده است. از ابتداى تاريخ تاآنون بشر سعى آرده است آه بدون خدا قدرت داشته باشد و تصميم گرفته اراده و اختيار خود را براى مقاصد غرورآميز به آار برد ولى اين آوششها او را تا پاى گور آشانيده است! خرابههاى تمدنهاى زيادى را مىتوان بر روى زمين مشاهده آنيم. اينها با زبان بىزبانى شهادت مىدهند آه بشر نمىتواند بدون خدا دنياى ابدى و پايدار به وجود آورد. خرابىهاى جديد پيوسته ايجاد مىشود ولى بشر باز هم راه غلط خود را ادامه مىدهد! در عين حال خدا با حكمت و شفقت بىپايان هميشه با صبر و مهربانى بىحد خود تحمل آرده است. او با صبر در انتظار است تا به آسانى آه لطف و محبت او را قبول آنند، نجات و آرامى بخشد. همان دو راهى آه خدا در جلوى حضرت آدم قرار داده بود در جلوى ما نيز قرار داده است. ما هنوز آزادى انتخاب داريم، ما در دورهاى زندگى مىآنيم آه خدا با لطف و محبت خود مجازاتى را آه واقعا مستحق آن هستيم به تأخير مىاندازد. گناه باعث مىشود آه انسان نتواند شاد و خوشحال باشد. به علت وجود گناه است آهبشر نتوانسته آرزوهاى طلايى خود را عملى سازد.هر نقشهاى آه بشر مىآشد و هر تمدنى آه به وجود مىآورد، بالاخره نابود مىشود و فراموش مىگردد زيرا آارهاى بشر تمام ظالمانه است! ويرانىهاى اطراف ما شاهد گويايى است بر اين آه گناه جهان را به نابودى مىآشد. چنين به نظر مىرسد آه بشر قانون هميشگى علت و معلول را آه بر تمام جهان حكمفرماست فراموش آرده است. معلولها يا نتيجهها آاملا آشكار ديده مىشوند ولى علتهاى عميق خيلى واضح نيستند. شايد اين موضوع به اين علت باشد آه آفت فلسفه جديد »تكامل« چشمان انسان را تار آرده است! شايد بشر آه فريفته اين تئورى احمقانه و من درآوردى مىباشد عقيده پيدا آرده است آه انسان آهسته و مطمئن به طرف آمال قدم برمىدارد! عده زيادى از فلاسفه مىگويند بدبختىهاى بشر مراحلى هستند آه در راه تكامل وجود دارند و براى اثبات اين موضوع به دورههاى گذشته تاريخ اشاره مىآند آه در آنها آينده مأيوس آنندهاى به نظر مىآمده است. فلاسفه مىآوشند تا ثابت آنند آه اوضاع آنونى مانند دردهاى پيش از تولد، روزگار جديد و نوينى هستند! آنها مىگويند آه بشر هنوز آودك بوده و در آودآستان هستى افتان و خيزان راه مىپيمايد و هنوز آن موجود آاملى آه بعد از قرنها بايد بشود نشده است! ولى آتاب مقدس حقيقتى را روشن مىسازد آه علماى علوم طبيعى مايل نيستند آن را اقرار آنند. حقيقت اين است آه در طبيعت هم خالق وجود دارد و هم خرابكار. اغلب مردم خدا را براى آارهايى آه شيطان خراب آرده است ملامت مىآنند. بشر فراموش مىآند آه دنياى ما ديگر آن دنيايى نيست آه خدا آفريد، دنياى ما خراب شده است.خدا دنيا را نيكو خلق فرمود ولى گناه وارد شد و آن را بدآار و شرير ساخت.هر عمل شيطانى آه انجام مىشود از گناه سرچشمه گرفته و گناه از وقتى وارد زندگى انسان شد ثابت مانده است. ممكن است گناه به صورتهاى مختلف جلوهگر شود ولى در اصل يكى است. شايد در يك وحشى افريقايى اين طور ظاهر شود آه او نيزه در دست گيرد و در جنگل منتظر قربانى خود باشد. احتمالا در يك خلبان تربيت شده اين طور جلوه آند آه هواپيماى خود را در بالاى همان جنگل به پرواز درآورد و آماده باشد آه يك ده را با بمب ويران سازد. بين دو شخص نامبرده قرنها اختلاف تربيتى وجود دارد. ما يكى از آنها را خيلى »پيشرفته و مترقىتر« ازديگرى مىدانيم. يكى تمام امتيازات تمدن بشرى را داراست درحالى آه ديگرى در مراحل »ابتدايى« قدم مىزند ولى در عين حال آيا واقعا با هم فرق دارند؟ آيا محرك هر دو اين نيست آه نسبت به همنوعان خود بىاعتمادند و از آنها مىترسند؟ آيا هر دو مغرور نيستند و نمىخواهند حتى اگر به قيمت نابودى برادران خويش هم شده به مقصود خود برسند؟ آيا بمب از يك نيزه متمدنتر و اثراتش آمتر وحشيانه است؟ آيا مىتوان اميدى داشت آه مشكلات ما حل خواهد شد در حالى آه افراد »مترقى« آسانى آه »بدوى« شمرده مىشوند، به جاى اين آه اطافيان خود را دوست بدارند بيشتر به آشتن آنها مايلند؟ تمام غصهها و تلخكامىها، تمام ظلمها و مصيبتها، تمام رنجها و وقايع شرمآور تاريخ بشرى در يك آلمه آوچك خلاصه شده »گناه« اين لغتى نيست آه خيلى به آاررود و در واقع از مد نظر افتاده است ولى به طور يقينحقيقت دارد!مردم دوست ندارند آسى به آنها بگويد گناهآارند و مثل والدين و اجدا خود در گناه گرفتارند! ولى آتاب مقدس اعلام مىفرمايد: »هيچ تفاوتى نيست، زيرا همه گناه آردهاند و از جلال خدا قاصر مىباشند« )روميان ٣: ٢٢ و ٢٣(. آتاب مقدس مىگويد در نظر خدا هر بشرى آه روى زمين وجود دارد گناهآار است. من هر وقت مىشنوم آه آسى با اين عقيده مخالف است به ياد آارمند آليسايى مىافتم آه براى صحبت درباره گناه نزد آشيش آليسا رفت. آن مرد به آشيش اين طور گفت: آقاى آشيش ما اعضاى آليسا آرزومنديم آه شما اين قدر زياد و واضح درباره گناه صحبت نكنيد زيرا حس مىآنيم وقتى پسران و دختران ما ببينند شما اين قدر درباره اين موضوع بحث مىآنيد به گناه بيشتر علاقهمند خواهند شد. چرا به جاى گناه لغت »اشتباه« را به آار نمىبريد و يا براى مثال چرا نمىگويند آه جوانان ما اغلب »قضاوت غلط« مىآنند؟ خواهش مىآنم اين طور واضح درباره گناه صحبت نفرماييد. آشيش از جا برخاست و از طبقه بالاى قفسه يك شيشه داروى سمى برداشت و به آن شخص نشان داد. روى شيشه با حروف درشت قرمز نوشته شده بود »سمى! دست نزنيد!« آن گاه آشيش سؤال آرد مقصود شما چيست؟ آيا فكر مىآنيد صحيح است آه من اين نوشته را بردارم و به جاى آن روى شيشه بنويسم اسانس نعناع؟ آيا قبول نداريد آه هرچه نوشته روى شيشه را آم رنگتر آنيد، خطر زهر آمتر خواهد بود!؟ گناه، همان گناه ساده و قديمى و همان گناهى آه باعث سقوط حضرتآدم شد، علت تمام رنجهاى آنونى ما مىباشد. اگر سعى آنيم روى آن برچسب جديد جالبى بچسبانيم، خطرش خيلى بيشتر خواهد بود، لازم نيست لغت تازهاى براى آن پيدا آنيم بلكه تنها آارى آه بايد انجام دهيم اين است آه بايد بفهميم معنى واقعى اين لغت چيست! با وجودى آه گناه در همه جا حكمرانى مىآند در عين حال عده بيىشمارى از مردم معنى حقيقى اين لغت را نمىدانند. همين تفسير غلط و آوتاه نظرى درمورد معنى گناه است آه مانع توبه مردان و زنان بىشمار مىگردد. پى نبردن به معنى واقعى گناه باعث شده آه عده زيادى از مسيحيان نتوانند زندگى پاك مسيحى داشته باشند. يكى از روحانيون قديمى مىگويند: »آسانى آه درباره بهشت صحبت مىآنند، به بهشت نمىروند« اين حرف در مورد گناه هم صحيح است و تمام آسانى آه درباره گناه صحبت مىآنند، به مفهوم واقعى آن پى نبردهاند. خيلى لازم و واجب است بدانيم آه آتاب مقدس در اين مورد چه تعليماتى مىدهند. ممكن است گناه به طور سطحى در نظر بگيريم و آن را »ضعف بشرى« بخوانيم. ممكن است آن را بىاهميت بدانيم ولى خدا آن را مصيبت بزرگ مىشمارد. ممكن است وجود آن را اتفاقى بدانيم ولى خدا آن را پليد و نفرت انگيز مىداند. بشر سعى مىآند عذرى براى گناهان خود پيدا آند ولى خدا مىخواهد به انسان بفهماند آه گناهآار است و احتياج به نجات دارد. گناه بازيچه نيست بلكه چيز وحشتناآى است آه بايد از آن فرار آرد! بنابراين بايد بفهميم آه گناه از نظر خدا چيست. دآتر ريچارد بيل در تشريح گناه پنج تعريف به آارمىبرد:اول: گناه ياغيگرى و شكستن قوانين خدا )اول يوحنا ٣: ۴(. خدا حد فاصل بين نيكويى و شرارت را مشخص فرمود و هر دفعه آه از اين حد تجاوز مىآنيم و هر بار آه به حدود شرارت قدم مىگذاريم، قوانين خدا را مىشكنيم. هر بار آه از اجراى يكى از احكام دهگانه خدا آوتاهى مىآنيم و هر دفعهاى آه مخالف اصول فرمايشات مسيح در بالاى آوه رفتار مىآنيم، از قوانين خدايى منحرف شده تقصيرآارو گناهآار گشتهايم. يعقوب حوارى آاملا واضح مىسازد آه همه گناهآاريم و مىفرمايد: »ليكن هرآس به تجربه مىافتد وقتى آه شهوت وى او را مىآشاند و فريفته مىسازد. پس شهوت آبستن شده گناه را مىزايد و گناه به انجام رسيده موت را توليد مىآند« )يعقوب ١: ١۴- ١۶(. چون همه قوانين خدارا شكسته و بر ضد فراميناو ياغيگرى آردهايم بنابراين همه گناهآار هستيم. دوم: آتاب مقدس اعلام مىآند آه گناه شرارت است. شرارت انحراف از حقيقت است، خواه عمل شريرانه ممنوع شده يا نشده باشد. شرارت به احساسات و عواطف و محركهاى باطنى ما مربوط است يعنى همان چيزهايى آه سعى مىآنيم از چشم مردم و خدا پنهان سازيم. خطاهايى هستند آه از طبيعت فاسد ما سرچشمه مىگيرند نه آارهاى زشتى آه ما در اثر فشار محيط مرتكب مىشويم. عيسى مسيح براى تشريح فساد باطنى ما چنين مىفرمايد: »زيرا آه از درون دل انسان صادر مىشود خيالات بد و زنا و فسق و قتل و دزدى و طمع و خباثت و مكر و شهوتپرستى و چشم بد و آفر و غرور و جهالت. تمام اين چيزهاى بد از درون صادر مىشود و آدم را ناپاك مىگرداند« )مرقس ٧: ٢١- ٢٣(.سوم: آتاب مقدس گناه را به هدف نرسيدن و از مقصد دور افتادن مىداند. هدف و مقصد خدا، مسيح است. مقصود و هدف نهايى زندگى اين است آه مانند مسيح زندگى آنيم. او به جهان آمد تا به ما نشان دهد آه يك انسان در اين دنيا چگونه بايد زندگى آند. ما هربار آه از پيروى اوخوددارى آنيم از مقصد دور و از مقامى آه خدا براى ما تعيين آرده است پستتر مىشويم. چهارم: گناه نوعى تجاوز است، تجاوز تمايلات شخصى به حريم قدرت الهى. گناه فقط چيزهاى منفى نيست. گناه فقط اين نيست آه محبت خدا در دل ما نباشد بلكه عبارت از اين است آه با يك آار مثبت خود را از خدا مهمتر بدانيم. يعنى به جاى اين آه انسان با تمام وجود و از صميم قلب خود را به خدا بسپارد، برعكس خويشتن را مرآز عواطف و احساسات خود قرار دهد. غرور و خودپرستى مانند دزدى و قتل گناه هستند و شايد خطرناكتر زيرا ممكن است مانند آن شيشه سمى آه برچسبش را عوض آرده بودند به نظر ما مهم نباشد ولى باعث هلاآت ما گردند. آسانى آه فقط منافع خود را در نظر مىگيرند و فقط براى حفظ حقوق خود مبارزه مىآنند اينها همه به اندازه ميگساران و زناآاران گناهآارند. عيسى فرمود: »شخصى را چه سود دارد هرگاه تمام دنيا را ببرد و نفس خود را بسازد؟« )مرقس ٨: ٣۶(. به زبان سادهتر مقصود اين است چه فايده دارد آه شخصى يك امپراطورى وسيع صنعتى به وجود آورد ولى خودش گرفتار مرض آشندهاى باشد و نتواند هيچ لذتى از زندگى ببرد؟ چه فايدهاى دارد آه يك ديكتاتور جهانگشايى آند ولى هميشه در ترس و هراس باشد آه گلولهاى جانش را بگيرد يا قاتلى با آارد او را بكشد؟ براى پدر يا مادرى چه فايدهاى دارد آه با خشونت فرزندانخود را تربيت آند و در پيرى تنها باشد؟ گناه خودپرستى واقعا گناه آشندهاى است.پنجم: گناه بىايمانى، بىايمانى به اين جهت گناه است آه بر حقانيت و اعتماد و توآل به ذات احديت شك و ترديد به وجود آيد. »آن آه به پسر خدا ايمان آورد در خود شهادت دارد و آن آه به خدا ايمان نياورد او را دروغگو شمرده است، زيرا به شهادتى آه خدا درباره پسر خود داده است ايمان نياورده است« )اول يوحنا ۵: ١٠(. بىايمان درهاى بهشت آسمانى را مىبندد و درهاى دوزخ را مىگشايد. بىايمانى آلام خدا را رد مىآند و از قبول مسيح به عنوان منجى سرباز مىزند. بىايمانى باعث مىشود آه مردم گوش خود را از شنيدن و خواندن انجيل ببندند و منكر قدرت معجزهآساى مسيح باشند. نتيجه گناه مرگ و هلاآت است. هيچ آس قدرت ندارد آه خود را از آن خلاص سازد و قلب فاسد خود را پاك آند. هيچ آس و هيچ فرشتهاى نمىتواند گناه را آفاره آند. يگانه علاج گناه همانا مسيح است، فقط مسيح مىتواند بشر را از سرنوشت فلاآتبار گناه آزاد آند. »مزد گناه موت است« ٠روميان ۶: ٢٣(، »هرآس آه گناه ورزد او خواهد مرد« )حزقيال ١٨: ۴(، نهيچ آس هرگز براى برادر خود فديه نخواهد داد و آفاره او را به خدا نخواهد بخشيد« )مزمور ۴٩: ٧(. »در روز غضب خداوند، نه نقره و نه طلاىايشان، ايشان را نتواند رهانيد« )صفنيا ١: ١٨(.تنها وسيله نجات بشر از گناه، بر روى تپه دورافتاده جمجمه شكلى قرار دارد. بر يك صليب راهزنى قرار داشت و بر صليب ديگرى قاتلى و بين اين دو مردى بود آه تاج خار برسر داشت. خون از دستها و پاهايش جارى و از پهلوى او نيز خون مىريخت. پيشانيش پر خون شده بود اما آسانى آه با خيال آسوده در آنارش ايستاده بودند، او را به باد تمسخر و استهزاء گرفتند! اين شخص شكنجه ديده و عذاب آشيده چه آسى است؟ و اين آيست آه مردم مايلند او را مسخره آنند و بكشند؟ او پسر خداست، پادشاه صلح و سلامتى است، پيامآور آسمانى براى جهان آلوده به گناه است. اين همان آسى است آه فرشتگان در حضور او به زمين مىافتند و روى خود را مىپوشانند، با وجود اين با بدن خونآلود بر صليب آويزان است. چه چيزى باعث شد آه او به اين وضع هولناك دچار شود؟ چه آسى باعث شكنجه اين شخص شد آه براى تعليم محبت به ابناء بشر آمده بود؟ منو شما اين آار را آرديم زيرا براى گناهان من و شما بود آه عيسى بر صليب ميخآوب شد. در آن دقايق فراموش نشدنى نژاد بشر مرتكب بزرگترين و سياهترين گناه گرديد. به عبارت ديگر گناه به منتهاى حد خود رسيد. جاى تعجب نيست آهخورشيد هم نتوانست تحمل آند بلكه روى خود را پوشانيد! آه، آيا از منجى من خون جارى شد؟ آيا نجات دهنده من جان داد؟ ايا او آن سر مبارك را براى آرمى چون من فدا خواهد ساخت؟ ولى بر روى صليب گناه ميخكوب شد. همان ضربهاى آه باعث آشته شدن مسيح شد همان بود آه راه آزادى بشر را هموار آرد. صليبى آه بر روى آن شرمآورترين عمل انجام شده بود شاهكار رحمت و محبت خدا گرديد. در نتيجه قربانى شدن بره خدا )مسيح( بر روى صليب، گناهان آسانى آه به مسيح ايمان دارند، نابود شد. مرگ او پايه اميد و وعده پيروزى ما است! مسيح گناهانى را آه باعث اسارت ما شده بود بر بدن خود حمل آرد. او براى ما جان داد و دوباره زنده شد. او ثابت آرد آه تمام وعدههاى خدا صحيح است. اگر شما هم امروز به مسيح ايمان آوريد، مىتوانيد از زنجيرهاى گناه آزاد شويد و مطمئن باشيد آه بر اثر محبت مسيح،روح شما از گناه پاك شده و از محكوميت آزاد گشتهايد.

No comments:

Post a Comment