Tuesday, 6 August 2013

خدای دردمندان و دل شکستگان

خدای دردمندان و دل شکستگان


باز هم ایام کریسمس از راه رسید. امسال هم مثل سال‌های قبل میلیون‌ها نفر تولد عیسای مسیح را با شادی جشن می‌گیرند. جالب است که حتی کسانی که خود را مسیحی نمی‌دانند هم برای این روز هیجان دارند و آن را یکی از روزهای زیبای سال می‌دانند. در خانه‌ و محل کارشان درخت کریسمس می‌گذارند و در این جشن با دیگر مسیحیان شریک می‌شوند.
اما آیا جشن کریسمس تنها به همین‌جا ختم می‌شود؟ اینکه درختی در خانه‌ بگذاریم، بیرون و درون خانه را تزئین کنیم، با اقوام و دوستان شامی بخوریم و به همدیگر هدیه و کارت تقدیم کنیم؟ این کارها همه زیباست، اما این خطر وجود دارد که مفهومِ واقعی تولد عیسای مسیح در پسِ این همه هیجانات و زرق و برق ایام کریسمس گم‌ شود!
جا دارد امسال نیز یک بار دیگر از خود بپرسیم که اصلاً چرا عیسای مسیح به این دنیا آمد؟ و اکنون پس از گذشت بیش از دو هزار سال، جایگاه او در زندگی من چیست؟ کتاب‌مقدس به ما می‌‌گوید که عیسای مسیح، خدای مجسمی است که بر روی این زمین آمد و همچون ما انسان شد (یوحنا ۱: ۱۴) تا مأموریتی را به‌انجام برساند. اما این مأموریت چه بود؟ اشعیای نبی در کتاب خود، فصل ۶۱ آیات ۱ تا ۲ دربارۀ این مأموریت و خدمت عیسی چنین پیشگویی کرده است: «روح خداوند یهوه بر من است زیرا خداوند مرا مسح کرده است تا مسکینان را بشارت دهم، و مرا فرستاده تا شکسته‌دلان را التیام بخشم و اسیران را به رستگاری و محبوسان را به آزادی ندا کنم، و تا از سال پسندیدۀ خداوند و از یوم انتقام خدای ما ندا نمایم و جمیع ماتمیان را تسلی بخشم».
در اناجیل می‌خوانیم که عیسی به شهرهای مختلف سفر می‌کرد تا همانطور که اشعیا می‌گوید، مژدۀ سال پسندیدۀ خداوند را به ماتمیان برساند. او آمده بود تا به دردمندان و اسیران مژده دهد که پایان دردها نزدیک است، زیرا مأموریت داشت که ریشۀ درد و گناه را برای همیشه بر صلیب مغلوب کند. در انجیل لوقا ۷:‏۱۱-‏‏‏‏‏۱۷ ماجرای یکی از این سفرهای عیسی را می‌خوانیم. در اینجا می‌خواهیم بر اساس این داستان، پنج قدم از قدم‏هایی را که عیسی در طی این سفر برداشت با هم بررسی کنیم، و بدین ترتیب با مأموریتی که او به‌خاطرش به دنیای ما آمد بیشتر آشنا شویم:
قدم اول: عیسی رهسپار شد (آیه ۱۱).
«چندی بعد، عیسی رهسپار شهری شد به‏نام نائین.»
همانطور که در بالا گفتیم، بیش از دو هزار سال پیش عیسای‏ مسیح خانۀ آسمانی خود را با تمام جلال و شکوهی که داشت ترک کرد و رهسپار زمین خاکی ما گشت. پولس در فصل دوم رساله به فیلیپیان، اهمیت این “رهسپار شدن” عیسی را بسیار زیبا توضیح می‌دهد: «او که هم‌ذات با خدا بود، از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست، بلکه خود را خالی کرد و ذات غلام پذیرفته، به شباهت آدمیان درآمد» (آیات ۶ و ۷). او بر روی این زمین، به شهرها و روستاهای مختلف سفر می‌کرد تا پیام امید را به نسل درمند بشر اعلام کند. عیسای مسیح در یکی از این سفرهایش به شهر نائین رفت.
قدم دوم: عیسی دید (آیه ۱۲)
«به نزدیکی دروازۀ شهر که رسید، دید مرده‏ای را می‏برند که یگانه پسر بیوه‏زنی بود.»
عیسای‏ مسیح در طول سفرهایش سرش را پایین نمی‌انداخت و حواسش تنها متوجۀ خود و یا شاگردانش نبود. او به‌دنبال نی‏های شکسته و فتیله‏های ضعیف می‏گشت. عیسای ‏مسیح تمامی اقشار جامعه را می‏دید؛ مردم فقیر و دردمند، ثروتمندان به‏ظاهر خوشبخت، معلمان دینی به‌ظاهر مؤمن، جذامیان مطرود، اسیران در بندِ شریر و خلاصه تمام انسان‏هایی را که در نتیجۀ گناه اولیه با درد و فلاکتِ خود دست و پنجه نرم می‌کردند.
عیسی آن بیوه‏‌زن داغدار را هم دید، کسی که در جامعه به‌عنوان یک زن و از همه بدتر به‌عنوان یک بیوه از ارزش چندانی برخوردار نبود، و اکنون یگانه امید خود، یعنی فرزند عزیزش را نیز از دست داده بود.
قدم سوم: دل عیسی به‌رحم آمد (آیۀ ۱۳)
«خداوند چون او را دید، دلش بر او بسوخت و گفت “گریه مکن”.»
خدا در ذات و شخصیت خویش، خدایی رحیم و شفیق است. خدایی که کتاب‌مقدس به ما معرفی می‌کند، خدایی متکبر و دور از دسترس نیست که جایی در بالاترین طبقات آسمان بر تخت زرین خود نشسته باشد و علاقه‌ای به امور بشر نداشته باشد یا در شأن او نباشد که به حال بشر دل بسوزاند. او خدایی رئوف است که برای مخلوق خود غیرت دارد و او را چنان دوست می‌دارد که پسر یگانه‌اش را می‌فرستد تا به عوض گناهان انسان بمیرد و انسان نجات یابد. او خدای رنج‌دیدگان و دردمندان است. عیسی، قلب شکسته این زن را از دور دید، دلش به رحم آمد، برای او متأثر شد و با کلامی او را دلداری داد. او با آرامش الهی‌اش به آن زن گفت: گریه نکن، غصه نخور، نگران نباش، من هستم خدای رحمت‏ها، خدای دلشکستگان، خدای ماتمیان. من می‏توانم و می‏خواهم که دستت را گرفته، به اعماق قلب پر از درد تو وارد شوم و زخمت را التیام بخشم.
قدم چهارم:عیسی لمس کرد (آیه ۱۴)
«سپس نزدیک رفت و تابوت را لمس کرد.»
عیسی نه تنها دید و دلش به‏رحم ‏آمد، بلکه وارد عمل شد. او کسی نبود که تنها به دل سوزاندن و سخنان دلنشین گفتن اکتفا کند، بلکه مردِ عمل بود. عیسی تنها کسی بود که این توانایی و اقتدار را داشت که درد و رنج آن زن را به‌معنای واقعی تسلی بخشد. مرگ فرزند داغی است بزرگ برای یک مادر، و مانند این است که کسی قلب او را آتش بزند. عیسای ‏مسیح قلب سوختۀ آن بیوه‏زن را لمس نمود. عیسی بی‏تفاوت از کنار این واقعه تأسف‌بار نگذشت، بلکه قدم برداشت، نزدیک شد و تابوت را لمس کرد.
قدم پنجم: عیسی گفت (آیه ۱۴)
«عیسی گفت: “ای جوان، تو را می‌گویم، برخیز!”»
عیسای ‏مسیح صدای خود را بلند کرد و در عمل، محبت الهی‌اش را به آن بیوه‌زن رنج‌دیده نشان داد. در سخنان او اقتدار وجود داشت، و همین اقتدار بود که اغلب مایۀ حیرت دشمنانش می‌شد. او با این اقتدار فرمان داد تا آنچه که دلیل مصیبت و رنجِ عمیق آن بیوه‏زن بود، از میان برداشته شود. با زنده شدن و نشستن آن پسر، شانه‌های خمیدۀ آن مادر راست شد و قلب سوخته‌اش احیا گردید. عیسای مسیح با دادن چنین هدیۀ باارزشی به آن بیوه‌زن و پاک کردن اشک غم از گونه‌های او، به وی یادآور شد که او نیز برای خدا ارزش دارد، و اینکه عیسی به‌خاطر شفای دردمندان و شکسته‌دلانی چون آن بیوه‌زن به این جهان آمده است.
در ادامه می‌خوانیم که در نتیجۀ این معجزه، ترس و هیبت بر همۀ ناظرین مستولی شد و در حالی که خدا را ستایش می‌کردند گفتند: «پیامبری بزرگ در میان ما ظهور کرده است. خدا به یاری قوم خود آمده است».
عیسای مسیح امروز هم همان خدای دردمندان و شکسته‌دلان است. او که برای ناامیدانی چون آن بیوه‌زن نائینی راهی سفر به این جهان شد، امروز نیز تمام انسان‌های رنج‌دیده را می‏بیند و دلش به حال آنها می‌سوزد. او مردمِ سرخورده، مادران داغدار، جوانانِ ناامید و سرگردان، معترضینِ دربند، افراد ستمدیده و مورد ظلم واقع شده، همه و همه را می‌بیند. او همانطور که آماده بود رنج آن بیوه‌زن را تسکین دهد، امروز نیز می‌خواهد و قادر است امیدهای بر باد رفته، قلب‏های سوخته و دیدگان اشکبار را شفا دهد و احیا نماید. فقط کافی است به او اجازه بدهیم که وارد زندگی ما شود.
آری، قدم بعدیِ عیسی باید به‏ درون قلب‏های ما باشد. او می‌خواهد تمام قدم‏هایی را که در طول سفر خود به شهر نائین در مورد آن بیوه‌زن برداشت، امروز نیز برای ما بردارد. حقیقت و مفهوم واقعی کریسمس نیز همین است: «بیایید نزد من، ای تمامی زحمت‌کشان و گرانباران، که من به شما آسایش خواهم بخشید. یوغ مرا بر دوش گیرید و از من تعلیم یابید، زیرا ملایم و افتاده‌دل هستم، و در جان‌های خویش آسایش خواهید یافت. چرا که یوغ من راحت است و بار من سبک» (متی ۱۱: ۲۸-‏‏‏‏ ۳۰).
اگر امروز در جامعه مطرود و مفلوک هستی، اگر فکر می‏کنی حق تو را ضایع کرده‌اند و با وجود شعور، توانایی‏ها، استعدادها و قابلیت‏ها به تو به چشم فردی بی‏هویت می‏نگرند، پیام عیسی به آن بیوه‌زن برای تو هم مصداق دارد: «من تو را می‏بینم، تو برای من باارزش هستی، و می‌خواهم و می‌توانم در زندگی‌ات معجزه کنم. خودت را به من بسپار!» عیسای مسیح امروز هم آماده است تا همراه ما اشک بریزد، قلب‏های سوخته و دردمند ما را لمس کند، و زندگی‌مان را احیا کرده، ماتم ما را به شادی مبدل سازد. او کماکان در حال سفر است، سفری به اعماق دل‏های آدمیان. کافی است درِ قلب خود را به روی او بگشاییم و اجازه دهیم همانطور که دو هزار سال پیش برای برداشتن درد و رنج بشر به این جهان آمد، امروز نیز وارد زندگی ما شود و به آن معنا ببخشد. این است مفهوم واقعی کریسمس.

No comments:

Post a Comment