Monday, 24 March 2014

انسان در ابتداى خلقت


بر اساس دو حادثه‌ی (گناه آدم و صلیب مسیح) تاریخ انسان به چهار دوره «انسان قبل از 

گناه آدم»، «انسان بعد از گناه آدم و قبل از صلیب مسیح»، «انسان بعد از صلیب تا حیات 

دیگر» و «انسان در حیات دیگر» تقسیم شده است.


انسان در ابتداى خلقت پاک و مقدس بود. او دوست خدا بود و مقام فرزندى خدا را داشت و 

در واقع عضو خانواده خدا بود. عقل و اراده او سالم و قوى بودند؛ اما با گناه آدم ـ که گناه 

بسیار بزرگ و فجیعى بود، چراکه طغیان علیه خدا بود و توبه‌اى به همراه نداشت آدم و 

نسل او سقوط کردند. سرشت و ذات انسان گناه‌آلود شد. گناه آدم به نسل او به ارث 

رسید و از آن پس، فرزند آدم هنگام تولد ذاتاً گنه‌کار است. انسان ذاتاً به بدى تمایل دارد. 

انسانى که قبل از گناهِ آدم دوست خدا و حق و حقیقت بود، از این پس دشمن خدا گردید. 

عقل و اراده انسان ضعیف و ناتوان گردید. انسان مقام فرزندى خدا را از دست داد و در 

واقع به عبد و غلام تبدیل شد. خدا براى اینکه تا زمانى که راه نجاتى از این وضعیت اسفبار 

پیدا شود، این انسان بتواند به حیات خود ادامه دهد شریعت را فرستاد ـ در واقع شریعت 

نه راه نجات انسان‌ها، بلکه زمینه‌ساز آمدن نجات بود. خداوند در این دوره انبیاء را فرستاد 

که وظیفه آنان آوردن شریعت بود. انسانِ سقوط ‌کرده زیر بار سنگین شریعت بود و هر روز 

بر گناهش افزوده می‌شد و راهى براى نجات از این وضع اسف‌بار نداشت. بزرگ‌ترین مانعِ 

نجات انسان، گناه آدم بود و تا زمانى که گناه آدم وجود داشت و کفاره آن داده نشده بود، 

انسان در همین وضعیتِ سقوط‌کرده قرار داشت؛ اما این انسان سقوط‌کرده گنه‌کار چیزى 


نداشت که ارزش کفاره گناه آدم را داشته باشد. اما این وضعیت شایسته انسان نبود، زیرا 

او براى مقام فرزندى خدا خلق شده بود. خداى مهربان چون دید که این انسان توان دادن 

کفاره را ندارد، سرانجام پسر یگانه خود را ـ که همذات با خدا و با او برابر بود ـ فرستاد تا 

مجسم شده، به صورت انسان درآید و به صلیب رود تا گناه آدم را کفاره دهد. با صلیبِ 

مسیح گناه آدم کفاره داده شد و بار دیگر این امکان فراهم شد تا انسان فرزند خدا گردد. 

در دوره پس از صلیب، هر کس به پسر خدا ایمان آورد، یعنى ایمان آورد که این پسر خدا 

بود که به صلیب رفت و گناه آدم را کفاره داد، می‌تواند به مقام فرزندى خدا نایل آید.

پولس در فقره‌اى چکیده ماجراى سقوط انسان به واسطه گناه آدم، و نجات انسان از 

وضعیت سقوط‌کرده از طریق صلیب مسیح را این‌گونه بیان می‌کند:

همان‌طور که یک گناه موجب محکومیت همه آدمیان شد یک عمل کاملاً نیک نیز باعث 

تبرئه و حیات همه می‌باشد و چنان که بسیارى در نتیجه سرپیچى یک نفر گناهکار 

گشتند، به همان طریق بسیارى هم در نتیجه فرمانبردارى یک نفر، کاملاً نیک محسوب 

خواهند شد (رومیان، 5: 19 ـ20).

پس با گناه آدم همه مردم گناهکار، بیگانه از خدا و جداى از او گردیدند و با صلیب مسیح 

همه مردم نیکوکار شدند و ارتباط سالم آنان با خدا بازگردانده شد. پولس دربارة اینکه با 

صلیب مسیح، انسان از وضعیتِ بردگى به فرزندى خدا بازگشته است چنین می‌گوید:


چون روزى که خدا تعیین کرده بود فرا رسید او فرزندش را فرستاد تا به صورت یک یهودى 

از زن به دنیا بیاید، تا بهاى آزادى ما را از قید اسارت شریعت بپردازد و ما را فرزندان خدا 

بگرداند... بنابراین دیگر غلام نیستیم بلکه فرزندان خدا می‌باشیم، و به همین علت وارث نیز

هستیم و هرچه از آن خداست به ما نیز تعلق دارد (غلاطیان، 4: 4ـ7).

به هر حال مسیح با صلیبِ خود این زمینه را ایجاد کرد که انسان مقامى را که از زمان گناه 

آدم از دست داده بود ـ یعنى فرزندى خدا که بالاترین درجه و مقامى است که خدا براى 

انسان در نظر گرفته است ـ مجدداً به‌دست آورد. البته این امر حاصل عمل فداکارانه مسیح

است نه عمل خود انسان.

No comments:

Post a Comment